حرفهای عادی

Thursday, December 1, 2011

عزاداری

وقتی که دبیرستانی بودم, سمقاوریهای مقیم اراک هیات عزاداری و قرائت قرانی راه انداخته بودند که با سایر هیاتهای مشابه تفاوتهای زیادی داشت, مثلا اجازه حمل علم, کتل, سنج و طبل به کسی داده نمیشد و یا اینکه از بلندگو هم استفاده نمی کردند و برای ما که در سنین جوانی فکر نمایش و  کل کل با سایر هیاتها بودیم و اصل عزاداری برامون مهم نبود, این هیات نمی تونست جذابیتی ایجاد کنه...
حالا که سالهای زیادی از اون روزها میگذره, نمی دونم هنوز هم اون هیات به اصول خودش وفادر مونده یا نه, ولی  این روزها وقتی صدای بلندگوهای عزاداریِ شرکتمون که از ساعت 8 تا  9 صبح  و بعدش صدای قهقه های حلیم خوری تا ساعت 10 و دوباره صدای عزاداری از ساعت 11.5 تا 14 در ساعات اداری (تو سال جهاد اقتصادی) رو می شنوم یاد هیاتهای پر سر و صدای نمایشیِ اون موقع می افتم ....

1 comment:

  1. اون موقع ها مظاهر به قول شما نمایش محدود تر بود.
    نهایتا 10 روز محرمی بود و چهلمی.
    امروز ولی هر جایی میشه این نمایش ذهن فرسا رو دید.
    توی هر مغازه ای،هر ماشینی ،هر مدرسه ای، هر شرکتی .
    از اینها که بگذریم پدیده های ماشین نویسی و دیوار نویسی (گرافیتی ایرانی ویژه محرم! ) رو هم بش اضافه کنیمم و صدای زنگ ها و پیشواز های موبایل عمق این انحطاط بیشتر قابل درکه
    جالب اینجاست هر چقدر مظاهر این نمایش گسترده تر میشه اعتقادات اصیل اولیه هم بی رنگ تر میشه
    .

    ReplyDelete