حرفهای عادی

Thursday, June 27, 2013

صنعت به زبان ساده

امروز رفته بودم تعمیرگاه مکانیکی؛ شاگرد مکانیک با لباس کثیف و دستهای روغنی تلفن سیاه و قدیمی تعمیرگاه رو دستش گرفته بود و با صدای بلند با یکی از دوستاش حرف میزد که ظاهرا تازه ماشین خریده بود و داشت راهنمایش میکرد؛ صداش اونقدر بلند بود که همهِ حرفاشون رو میشد تو شلوغی تعمیرگاه شنید؛ یک دفعه با صدای بلندتر از قبل گفت: « خیلی احمقی, احمق!! به حرف آدم که گوش نمیدی؛ بهت گفته بودم ماشینی بخر که مدلش از 85 پایین تر باشه!!! اینا هر چی آشغال پیدا کردن تو این سالها گذاشتن تو ماشیناشون» بعد با دستش به یکی از مشتریاش اشاره کرد و گفت:« بیا این بدبخت رو نگاه کنه, مثلا رفته ماشین صفر خریده, هنوز شش ماه نگذشته , تسمه تایم پاره کرده و کمِ کم 2 میلیون خرج رو دستش گذاشته...»

Tuesday, June 25, 2013

رهرو آن نیست که گهی تند و خسته رود؛ رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود

درس‏خوان و خَرخون نداشت؛ اول سال تحصیل که میشد همه مرتب میشدند, کلاسها دو درَه نمیشد, حتی کلاسهای ساعت 8 صبح شنبه؛ همه که نه ولی بیشتر بچه ها دفاتر خوشگل و مرتب میخریدن و صفحاتش رو خط‏کشی میکردن ؛ موقع درس که میشد میرفتند ردیف اول که نه ردیف دوم می‏نشستد, آخه نشستن تو ردیف اول براشون اُفت داشت؛ با حوصله به درس استاد یا معلم گوش میدادند  و جزوه برمی داشتن؛ همون روز هم میرفتن خونه یا خوابگاه می‏نشستن و جزوه رو پاکنویس میکردن, اونم نه با یه رنگ خودکار بلکه با چند رنگ خودکار؛  این داستان زیاد طول نمی‏کشید, ابتدا پاکنویس, بعد جزوه برداشتن و در آخر هم کلاس رفتن از برنامه ها حذف میشد تا اینکه آخر ترم و شب امتحان که میشد دوباره کار و کاسبی پسرهای که روشون میشد از دخترهای درس خوان جزوه بگیرن سکه میشد و همه میرفتن ازشون جزوه میگرفتن؛ سر جلسه امتحان که میشد وقتی سئوالای امتحانی فشار میاورد بیشتر بچه ها با خودشون عهد میکردن که از ترم دیگه مثل "آدم" درس بخونن و سر کلاس برن ولی ظاهرا کسی از تاریخ عبرت نمیگرفت....

پ.ن : خدا کنه "دولت تدبیر و امید" آنقدر بزرگ و با تجربه شده باشد که مثل جوانی های ما خط کشی دفاتر, نظم, انضباط و برنامه فقط برای روزهای اول کارش نباشد.....

Thursday, June 20, 2013

وزارت خیالی

حالا که همه دارن وزرای دولت آتی رو پیشنهاد میکنن و یه جورایی از دولت بعدی سهم میخوان, من هم به نوبه خودم و به عنوان کسی که در انتخاب این دولت نقش داشتم و از 18 میلیون رایی که به نام آقای روحانی نوشته شد, یک رای هم سهم من بوده است, میخواهم سهمم را به اندازه همان یک رای از هیجده میلیون بگیرم و با اینکه دغدغه های فرهنگی ( الان تریپ روشنفکری برداشتم) دارم ولی می خواهم در حوزه ای که کار میکنم و فکر میکنم توش تخصص دارم اظهار نظر کنم, اما به جای اینکه بگم چه کسی وزیر باشد, میخوام سهمم رو به صورت نقدی و شخصا همینجا بگیرم و چون میدونم سهمم خیلی زیاد نخواهد شد از دوستان اجازه میخوام به جاش بزارن تو این فضای مجازی, برای ساعتی وزیر نفت بشم و خودم رو جاش بزارم, به نظرتون اولین کارم بعد از مراسم رای اعتماد چه خواهد بود؟ نه اشتباه میکنید, قطعا کسی رو تا چند ماه اول عوض نمیکنم, عجله ای ندارم چهار سال وقت دارم؛ تو چند ماه اول برنامه جدید هم نخواهم داد, یعنی راستش رو بخواهید برای هیچ کاری عجله نخواهم داشت, از قدیم هم گفته اند عجله کار شیطان است, اصلا  یکی از بزرگ ترین مشکلات ما این است که برای جبران عقب ماندگی ها عجله داریم و اینجوری میشه که به اسم برنامه های "کوتاه مدت" از برنامه ریزی دقیق خودداری میکنیم, بعدا هم فرصتی نمی ماند که برنامه "بلند مدت" تهیه و اجرا کینم و چون برنامه درست و حسابی هم نداریم مدت اجرای این برنامه های "کوتاه مدت" آنقدر طولانی میشود که جای خود را به برنامه های بلند مدت می دهد و ما می مانیم با کارهای روزانه که از صبح تا شب درگیرش هستیم؛ فکر میکنیم که وزیر شده ایم و داریم وزارتخانه رو مثل ساعت میچرخانیم, در صورتی که این بقیه هستند که ما را مثل ساعت کوک میکنند, پس اول از همه می نشینم اطلاعاتمان را از همه حوزه ها میگیریم,  با همه معاونان و مدیران حرف میزنم, دردسرهایشان رو میشنویم و سراغ وزر و معاونان قدیمی میریم, به احتمال زیاد این مشکلات در زمان آنها هم بوده است؛ همه چیز را یک شبه نمیشود درست کرد, نباید جوگیر شد, برنامه هایمان هم نباید فضایی و رویایی باشد, باید به محدودیتها توجه کنیم؛ منابع مالی و منابع انسانی مثل سابق نیست, سرمایه کافی برای اجرای پروژه ها وجود ندارد و سرمایه گزاران هم علاقه ای به آوردن پول به "سفره نفت" ندارند, بخش مهمی از مدیران و متخصصان نفتی از بدنه این وزارتخانه جدا شده اند و تا جایگزین کردن افراد شایسته زمان زیادی نیاز هست؛ با پول کمی که داریم باید برویم سراغ کارهای ناتمام که سالهاست به دلایل الکی متوقف مانده اند و حجم زیادی از ظرفیت فکری و زمانی وزارتخانه را به خود اختصاص میدهند, بعد سراغ سرمایه گزاران میرویم و دستشان رو به گرمی می فشاریم و از آنها خواهش میکنیم که به جای اینکه بروند در بازار مسکن و طلا سرمایه گزاری کنند, پولشان را در صنعت نفت بیارند , اما گمان میکنم که با خواهش ما کسی سرمایه اش را از بازار پر سود مسکن و طلا به بازار بی قانون صنعت نفت نمی آورد, با سرمایه هم که نمشود با زور حرف زد, فرار میکند, پس باید ببینیم بقیه دنیا چه کرده ما هم همان کار رو کنیم و روشهایشان را ببریم در مجلس تصویب کنیم تا جریان پول به سمت این صنعت تغییر جهت دهد و اگر اینطور شود قطعا بقیه مشکلات هم کم کم حل میشوند, آن وقت حتی حقوق های ما هم متناسب با نرخ تورم افزایش!!! پیدا خواهد کرد, شاید هم بیشتر.....

Wednesday, June 19, 2013

شناخت

قانون طلایی lady is first  تو انتخابات به صورت کامل مشاهده میشد, اول خانمها رای ها رو می نوشتند و بعد آقایون؛ البته اشتباه نکنید, از روی احترام نبود بلکه از روی نیاز بود, تقریبا هیچ مردی خودکار به همراه نداشت اما خانمها همه اشون از همون دم در خودکارشون رو از تو کیفشون در اورده بودند و آماده رای دادن بودند؛ کنار صندوق منتظر موندم تا خانمی که کنارم داشت رای مینوشت, برگه اش رو پر کرد و ازش خواهش کردم خودکارش رو به من قرض بده تا من هم رایم رو بنویسم, شروع کردم لیست شورای شهر رو پر کردن, همینجوری که مینوشتم دیدم همسرش منتظره تا نوشتن من تموم بشه و خودکارشون رو پس بگیرن, یه نگاهی به ساعتش کرد و به شوخی گفت: « اگه برگه ات رو کامل پر کردی و دیگه توش جا نیست, می تونی از پشت برگه هم استفاده کنی» منم خیلی خونسرد بهش گفتم: « الان تموم میشه, باید کامل پر کنیم چون هر یه جای خالی که تو لیست بمونه, مثل اینه که یه رای به حسین رضا زاده داده باشیم!!!» اون هم زود جواب داد: « مگه حسین رضا زاده چِشه؟ من از 31 جای خالی, فقط به حسین رضا زاده رای دادم چونکه اصولا آدمی نیستم که به کسایی که نشناسم رای بدم و تنها کسی که  از این لیست ها  میشناختم فقط حسین رضا زاده بود!!!!»
پ.ن : و اینگونه شد که حسین رضا زاده به عنوان نماینده مردم تهران در شورای شهر انتخاب شد.

Sunday, June 16, 2013

تشویق خوب بودن

اگر کسی بگوید رفتار پلیس وقتی قالیباف فرمانده پلیس بود با وقتی که لطفیان یا احمدی مقدم فرمانده آن باشد تفاوتی ندارد قطعا حرف غیر منصفانه ای زده است, رفتار پلیس تهران وقتی طلایی رئیسش بود کجا و الان که سردار رادن رئیسش هست کجا؟ حالا یه بار هم خواسته گازانبری دانشجو ها را کنترل کنه, بالاخره فرمانده پلیس کشور بوده, شلغم که نبوده؛ اشتباه هم داشته, مگر ما اشتباه نداشتیم؛ تو شهرداری هم که به نظرم خوب کار کرده؛ درسته که اگه فرصت باشه صدها امثال قالیبافی تو این کشور هستند که میتونن مثل اون عمل کنند ولی صدها آدم هم بودند که فرصت داشتند و حتی نتونستند یک دهم قالیباف مفید باشند؛ وقتش رسیده که کاری نکنیم که امثال قالیبافها  انگیزه هاشون رو برای خدمت و کار از دست بدن, باید منصف باشیم و با اینکه بهش رای ندادیم ولی قدردان تلاشهاش در تهران باشیم تا شاید سایر همفکراش هم برای به دست اوردن قلب و رای مردم از راه کار و تلاش و خدمت وارد بشن نه از راههای غیر مردمی....

Saturday, June 15, 2013

ببخشید و فراموش نکنید

یکی از قوی ترین حسهای بشری "کینه" هست, خیلی سخت است که آدم بتواند "کینه ای " نباشد؛ البته در تاریخ بودند کسانی که "کینه جو" نبودند و دشمنانشان رو بخشیدند و هم خود را ماندگار کردند و هم کشورشان را آباد؛ اما تقریبا برای آدمهای معمولی محال هست که بتوانند در مقابل کینه شان مقاومت کنند و به محض اینکه به قدرت میرسند انتقام می گیرند و کینه جویی میکنند و "کلید تدبیر و امید" رو به قفل تبدیل میکنند, از این جهت شانس بزرگی آورده ایم که اینبار حسن روحانی رئیس جمهور میشود, نه اینکه "کینه جو" نیست, نمی دانم شاید خیلی هم "کینه ای" باشد ولی شاید هم - با احتمال خیلی ضعیف- از معدود افراد تاریخ باشد که کینه جو نیست, اما این را میدانم که ایشان کینه زیادی به دل ندارد؛ در این سالها هیچ وقت به او ظلم نشده است, بازداشت و زندانی نشده است, به خانواده و دخترانش توهین نشده است, کتک نخورده است, روزنامه اش بسته نشده است و .....حالا باید ما حواسمان باشد و تلاش کنیم اگر از کسی ضربه ای خورده ایم از ایشان نخواهیم در تصمیماتش این کینه ها را دخالت دهد و بگذاریم این مزیت برایش باقی بماند تا بتواند بدون حاشیه و دردسر و هزینه کمتری به سرو سامان دادن امور کشور بپردازد....