حرفهای عادی

Wednesday, September 26, 2012

روان شیدایی

مشعوف, پرتلاش, راضی از خود, شوخ طبع, متظاهر....آشکارا سرزنده, بسیار اجتماعی, متمایل به آرمانگرایی دیگران, معتاد به کار, اهل لاس زدن و صراحت لهجه و در عین حال پنهان کاری, ناتوان از تنهایی, ....گمراه شدنی و فاقد یک سیاست سازمان یافته به شیوه ادراکی....دارای نقشه های بزرگ, افکار سریع, آزاد از نیازهای فیزیکی عادی مانند غذا و خواب گرفته تا ....همیشه بیدار تا اینکه خستگی او را از پا بیاندازد......
ویژگیهای بالا  مربوط به افراد "روان شیدا" میباشد که یک گروه روان شناس آمریکایی با بررسی رفتار خروشچف امتیاز عالی را در "روان شیدایی" به او داده بودند, خروشچف که پس از استالین زمام اتحاد جماهیر شوروی را به دست گرفت, کارها عجیب میکرد و تصمیماتش را  " بدون فکر قبلی " یا  " در هنگام صرف ناهار"  یا  " در جریان خواندن تلگرام ها" اتخاذ میکرد, مثلا  قول داده بود کشورش را با اجرای یک برنامه کشاورزی  تا سال 1980 (20 سال) غرق در نعمت و وفور محصولات خواهد کرد ولی ظرف 3 سال شوروری را به مرز قحطی کشاند تا جایی که مجبور شد از رقیب غربی اش یعنی آمریکا گندم وارد کند......

Monday, September 24, 2012

بوی کباب و داغ کردن خر

من از این آدمای که از دور بوی کباب شنیدن و تو حاشیه حرفهای یکی از دوستاشون که اونم با 10 واسطه با یک کلاغی در ارتباط هست, 100 تا کلاغ تحویل میدن, زیاد دیدم  و باهاشون کلی حال میکنم و هیچ وقت تو ذوقشون نیمزنم و حتی بعضی وقتا تو عالم خیال باهاشون شراکتهای میلیاردی به هم میزنم  و سوخت رو از عراق به افغانستان حمل میکنیم تا به ارتش ناتو بفروشیم  و از اونجا قطعات یدکی تویوتا به تهران می آریم و با سودش یه زمین اوقافی رو به مفُت میخریم و با گرو گذاشتن تارِ سبیلی وام ساخت برجی رو میگیریم و با ساخت و ساز سرمایه بیشتری جور میکنیم تا بتونیم بنزین بیشتری از عراق به افغانستان حمل کنیم و .....
و صبحش هر دوی ما دیر بیدار شده و از ترس اینکه اضافه کاریمون خط بخوره و توبیخ بشیم با عجله و صبحانه نخورده از هم جدا میشویم و طرحهامون فراموش میشه تا وقتی دیگر که هم رو ببینیم و طرحی جدید در مورد مجوز صادرات مس بریزیم ....

Saturday, September 22, 2012

پارک و پادگان

سال 75 هم مثل الان بحث اسلامی کردن دانشگاهها داغ شده بود و مسئولان دانشگاه فقط تونستن دانشکده ما رو که تعداد دخترها و پسرهاش تقریبا برابر بود از هم جدا کنن و این بود که ما بعد از دو ترم که سر کلاس مختلط  رفته بودیم, اسلامی شدیم و همه کلاسهامون از هم جدا شد و با برداشته شدن  قید و بندهای حضور دخترها در جوارمون, خلاقیتهامون گُل کرد و هر کی تلاش میکرد از این فرصت استفاده کنه وکارهایی بکنه  که نمی تونست  سر کلاس مختلط انجام بده و من هم که همش دنبال فرصت برای کار فرهنگی!!! بودم  در یه حرکت شبه فرهنگی, برنامه جمله نویسی راه انداختم وهمین که کلاس شروع میشد کلمه ای بالای یه ورقه A4 می نوشتم و از بقیه می خواستم که تعریفشون رو از اون کلمه تو یه جمله بنویسن و برگه رو تو کلاس دست به دست بچرخونن تا همه بتونن جمله اشون رو تو اون ورقه بنویسن و در آخر یه صفحه داشتیم با کلی جملات طنز, تلخ , ادبی و البته بی ادبی!!! وتعدادی از جملات رو برای روزنامه دیواری یا نشریه انتخاب میکردم و اصل این اوراق رو هنوز هم به عنوان یادگاری نگه داشتم....
یه بار که موضوع جمله نویسی رو "دانشگاه" انتخاب کرده بودم یکی از بچه ها جمله ای نوشت که هیچ وقت از یادم نمیره :
"دانشگاه برای دانشجویی تهرانی پارک و برای دانشجویی شهرستانی پادگان است."

Thursday, September 13, 2012

نگرانی ها

یکی از راننده های شرکت ما خیلی ادعای "راننده بودن" میکنه و همین که تو ماشینش میشینم شروع میکنه به بحث فنی در مورد اجزاء ماشین و موتورش و منم با اینکه تقریبا از ماشین به اندازه "گاو" از "لوکوموتیو" سر در میارم ولی برای حفظ آبروی جامعه مهندسین, تلاش میکنم کم نیارام و با هنر شُومنی که از دوران دانشگاه به ارث بردم  تو بحثا همراهیش میکنم و نشون میدم که آدم واردی هستم و اونم احساس میکنه که یه همدل پیدا کرده و با هم کلی حرف برای گفتن پیدا میکنیم, مثلا یه تیکه کلام داره که وقتی یه ماشین میره جلوش و آروم حرکت میکنه و بهش راه نمیده, غُر میزنه و میگه: "مهندس!! می بینی؟ ماشین قسطی و گواهینامه هم پولی, همین میشه دیگه", منم با کمی مِن و مِن حرفش رو تایید میکنم ولی همش نگرانم روزی برسه که بدونه ماشینم قسطیه و گواهینامه ام هم پولی.......

Tuesday, September 11, 2012

نشانه

از "نشانه" های خوردن  کف گیر به ته دیگ  اینه که  شریفی نیا به عنوان کارشناس قرآنی میاد تو تلویزیون  و مجری برنامه مستند قرآنیِ "نشانه" میشه

Friday, September 7, 2012

اندک اندک ......

بعضی‌ها فقط به درد دعای کمیل می‌خورند‍! اداره مملکت یعنی اداره مملکت! اگر ما بشنویم فلان کارخانه کارگرها را بیرون کرده آن با نمازِ زیارت عاشورای شما حل نمی‌شود حواستان جمع باشد و دامنگیرتان خواهد شد!......
او (مایلی کهن) مربی متدینی است اما چیزهای دیگر را هم باید رعایت کند. فقط نمی شود که متدین بود و کار کرد. باید مسائل دیگر را هم در نظر گرفت....
هر دو جمله در یک روز عنوان شده و  اولی را آیت الله جوادی آملی در دیدار با جمعی از مسئولان وزارت اقتصاد و دومی رو هم آقای رویانیان در پاسخ به انتقادهای مایلی کهن گفته است, به نظرم داره جالب میشه که آقای جوادی آملی که در زمره شرسناس ترین اساتید حوزه علمیه قم هست و آقای رویانیان که احتمالا همه صحنه مداحیش رو وسط جلسه ستاد سوخت دیده اند, از یک موضع و آن هم مخالف اعتقاداتشون, صحبت کرده اند و بالاخره "تخصص" رو به "تدین" اولویت داده اند.

Tuesday, September 4, 2012

دسته بندی آدما

آدما رو هم باید مثل خون, گروه بندی کرد, مثلاً  اونایی که فقط دستِ  بگیر دارن و هیچ فایده ای برای بقیه ندارن, میشه تو دسته AB+  گذاشت.....

Saturday, September 1, 2012

مدیریت هیأتی

فرزام  تو صفحه فیس بوکش نوشته:
« امداد رسان ها تو يكي از روستاهاي زلزله زده موفق میشن  یه " بزغاله" رو  بعد از ١٢ روز از زلزله از زیر آوار زنده بيرون بیارن و  اين بزغاله! ندانسته اميد زندگي رو براي اطرافيان زنده كرده بوده و کلی تحویلش گرفته بودند, ولي حيوان بيچاره همان شبی كه پیدا شده بود تلف شده!!! به دو دليل: غذاي بيش از اندازه اي كه همه بهش ميدادن و نداشتن سر پناهي در شب براي در امان ماندن از سرما!
و اين دقيقا وضعيت امدادرساني هاست!
كارهاى به اصطلاح "هيئتى" و بدون آينده نگرى و نبود مديريت درست...»
منم به متن بالا اضافه میکنم که این وضعیت نه تنها در امداد رسانی هاست بلکه خود ما هم معمولا موقع انجام کار خیروانساندوستانه یا کمک به آسیب دیدگان سیاسی و اجتماعی, دچار اشکال بالا میشیم و به صورت هیأتی و بدون برنامه عمل میکنیم و بعد از مدتی کلاً موضوع رو فراموش میکنیم...