حرفهای عادی

Sunday, July 28, 2013

سبیل های آتشین

سالهای گذشته یکی از مشکلاتی که بچه های 18-19ساله داشتند آن بود که سبیلشون رو چیکار بکنند، بزنند یا بزارن بمونه،  البته اگه زودتر تصمیم گیری میکردند مواجهه با مشکل ساده تر بود چون تراشیدن چند تار کم پشت که اصلا سبیل محسوب نمی شد خیلی راحت تر از وقتی بود که همه به قيافه آدم با سبیل های پرپشت عادت کرده بودند، ما که این مرحله از زندگی رو توی خوابگاه و درخیل عظیم دوستان در مرحله انتخاب راه سبیل بودیم شاهد کلنجارهای فردی یا جمعی زیادی براى انتخاب راه بوده ایم، مثلاً دوستی داشتیم اهل کردستان که هم اتاقی هایش به زور سبیلش را تراشیدند و اون بیچاره هم تا ماهها از ترس نمیتوانست به شهرشان برود، البته خود من هم بار اولی که سبیلم رو به اصرار دوستانم تراشیدم چند هفته خجالت میکشیدم به اراک بروم تازه همونطور که اولش گفتم، همچین سبیلی هم نداشتیم و اصلا این تغییر  به چشم کسی نیامد، الغرض اینها رو گفتم تا به خبر ناراحت کننده ای که هفته پیش شنیدم برسم، ظاهرا هفته گذشته در یکی از زندانهای همدان "سبیل" یکی از دراویش یارسان )اهل حق) را می تراشند واز انجاییکه درفرقه این دراویش سبیل اهمیت زیادی دارد دو نفر از اهالی این فرقه به فرمانداری همدان مراجعه میکنند و در اعتراض به این موضوع، خودشان را به آتش میکشند که متاسفانه یکی از این دو نفر جانش را از دست می دهد، حالا یکی نیست به زندانبان خاطی بگه مرد حسابی سبیل اون بیچاره چه کار میتونست به تو وامنیت تو داشته باشه که تراشیدیش و البته این اتفاق نشون میده که حالا حالا ها تو این مملکت نیاز به آموزش و ارتقای فرهنگی داریم، چون کسی که به خاطر یک سبیل خودش را میکشه، اگه یه روز به قدرت برسه این ظرفیت و منطق رو داره که بقیه رو به خاطر نداشتن سبیل به مرگ محکوم کنه. ...

پ. ن: اطلاعات من از دراویش خیلی محدود وتقریبا ناچیز است.

Wednesday, July 24, 2013

نا امیدی

اصلا دوست ندارم که ایرانیها را بالاتر از سایر ملت ها مثلا افغان ها یا پاکستانی ها بدانم ولی واقعیت را هم نمی توان کتمان کرد که مردم ما با مردم این کشورها تفاوت دارند, همانطور که تفاوت مردم دانمارک با مردم ما غیر قابل انکار است, اما این تفاوتها بیشتر از این که جنبه نژادی داشته باشد جنبه روحی و شخصیتی دارد و شاید بتوان گفت مهمترین تفاوت مردمان  این کشورها در میزان "امید"شان است, امید به داشتن شرایط  یا بهبود شرایطی که در آن قرار دارند؛ تقریبا افغانستانی ها امید ناچیزی به سامان یافتن وظعشان دارند و تلاش میکنند تا از هر فرصتی برای فرار از شرایط استفاده کنند و به همین دلیل حاضر میشوند ریسکهای خیلی خطرناکی را برای این منظور بپذیرند اما مردم ما علی رغم اینکه خیلی وقتها از شرایط زندگی شان ناراضی هستند ولی هر ریسکی را قبول نمیکنند و امید دارند که بالاخره روزی شرایطشان بهتر شود, ولی متاسفانه این روزها اخباری که هموطنان ما را در کنار مردم کشورهای پاکستان, افغانستان, سومالی نشان میدهد زیاد شده است و نمونه آخر آن مربوط به غرق شدن کشتی مسافرانی از ایران, افغانستان, پاکستان و ... بود که به امید زندگی بهتر می خواستند به صورت غیر قانونی به استرالیا بروند....

Sunday, July 21, 2013

لزوم مراقبت در حوزه های حرفه ای و تخصصی

معاونین وزرا, مدیران عامل و روسای  شرکتهای ایران خودرو, صدار, تامین اجتماعی, نفت, پتروشیمی,مخابرات, راه آهن, بورس,  سازمان گسترش, بانکها, فولاد, مس, آلومنیوم, گمرک و .... جزئی از بدنه دولت هستند که هرکدامشان می توانند با رفتار و مدیریت صحیح بخشی از نابسامانی ها رو جبران نمایند و به گمان من اهمیت انتخاب این افراد از انتخاب وزرا بیشتر نباشد کمتر نیست, چون انتخاب وزرا زیر ذره بین افکار عمومی توسط رئیس جمهوری صورت میگیرد که مهمترین مشروعیتش رای مردم است و خود را کمتر وامدار و بدهکار گروهها و لابی ها قدرت میداند, بنابراین در جاهای که خطوط قرمز نظام اجازه میدهد انتخابهای خود را به صورت مستقل و آزادانه تری انجام میدهد ولی مدیران ارشد و میانی توسط وزرایی انتخاب میشوند که انتخابشان حاصل توافق و تعامل رئیس جمهور با مراکز قدرت میباشد و به همین دلیل خود را علاوه بر رئیس جمهور وامدار مجلس و سایر مراکز قدرت میدانند و به همین دلیل تلاش میکند تا رضایت آنها را به دست آورند و در بعضی مواقع بدهی هایشان را تسویه کنند؛ متاسفانه افکار عمومی منسجم و نشریات مستقل در این مرحله به دلیل پراکنده شدن و تعدد افراد و مَناسب نمی توانند این موارد را به صورت کامل رصد نمایند و اینگونه میشود که مجددا تعدادی از افراد ناکارامد یا مساله دار مالی و مدیریتی به پشتوانه لابی هایی که با مراکز قدرت دارند نه تنها کنار گذاشته نمیشوند بلکه برخلاف خواست و اراده میلیونها رای دهنده و رئیس جمهور منتخب ارتقا پیدا میکنند, لذا در این مرحله بایستی فعالین مدنی, اقتصادی, صنعتی, بازرگانی و ... حساسیت بیشتری در حوزه تخصصی  و حرفه ای خود داشته باشند, تغییرات را نظاره نمایند و اگر لازم شد روشنگری و اطلاع رسانی های به موقع انجام دهند تا مانع از رسوب و رسوخ این افراد همیشه در صحنه خدمت(!) گردند.

پ.ن : در حوزه فرهنگ وهنر به دلیل اینکه اهالی هنر و فرهنگ انسجام بالا و حساسیت زیادی دارند و همچنین در این حوزه رانت های مالی سنگین وجود ندارند, لابی های قدرت (فارغ از خطوط قرمز نظام) علاقه ای و تمایلی به ورود ندارند و در صورتی که وارد شوند ناگزیر خواهند بود هزینه ای سنگینی اجتماعی و سیاسی بپردازند و خیلی زود صحنه را ترک خواهند کرد.

Friday, July 19, 2013

ژن جوگیری

اگه یه روز دانشمندان بتوانند ژنِ "جوگیری" رو کشف کنند, به احتمال زیاد ایرانیان در صف اول دارنده های این ژن قرار خواهند گرفت و باز هم به احتمال زیاد "علم و صنعتی ها" در ردیف جلوی صف ایرانی ها خواهند ایستاد؛ زیاد دیدم که میگم, مثلا این آخریِ از شهرستان قروه اومد چند سالی تو "علم و صنعت" درس خوند و در موج فرار مغزها! به آمریکا رفت, تا اینجاش اشکالی نداره, اصلا خوب هم هست؛ رفت و همسرش(زنش) رو هم با خودش برد و اونجا زندگی جدیدی رو آغاز کرد, ظاهرا بعد از یه مدتی همسرش میره سراغ یه پسر آمریکایی و باهاش دوست میشه ولی این دوست ما که نمی تونسته از همسرش جدا بمونه, از دوست پسرش دعوت میکنه تا بیاد خونه اشون و با هم زندگی کنن؛ اینجاش هم به ما مربوط نیست زندگی شخصی اش هست و هر کاری دوست داره انجام بده, تازه اونم تا آمریکا!!! ولی آخه عزیز من!!! رفتی چند تا گزارشگر اوردی خونه ات و داری زندگی مشترک خودت, همسرت و دوست پسرِ همسرت رو برا کل دنیا تعریف میکنی که چی بشه؟ برو یه نگاهی به یوتویب بنداز و ببین چه کامنت های زیر فیلم زندگی تو نوشته اند....

Wednesday, July 17, 2013

غلط اندازها

تو دوره فعالیتهای دانشجویی همیشه از اینکه با دو گروه کار کنم حذر میکردم, اول خوزستانی ها و دوم بچه های کانون فیلم  و تئاتر؛ البته این حذر کردن به این معنی نبود که باهاشون مشکل داشتم, نه! اتفاقا تعداد زیادی از دوستان صمیمی من جزء این دو دسته بودند و هستند؛ به قول معروف "دوری بود و دوستی" حالا چرا؟
خوزستانی ها؛ قیافه و قد و قامت بچه های خوزستانی بیشتر از سنشون نشون میداد, مثلا یه دانشجوی اهوازی 20 ساله, تو نگاه اول 27 ساله به نظر می رسید و به همین دلیل, تو اولین انتخاباتی که شرکت میکرد رای بالای می آورد و رای دهنده های زیادی دور و برش جمع میشدند و بهش امید می بستند و نا خواسته بار روانی و کاری آدمهای 27 ساله رو دوشش میزاشتند و  اون بنده خدا هم که توان و ظرفیت آدم 27 ساله رو نداشت, قادر نبود بار روحی و روانی کار رو تحمل کنه و در نهایت از نظر بقیه "تو زرد" از کار در اومد و این "تو زردی خیالی" به مثابه خیانت یا وادادگی تلقی شد و باعث میشد که امید جمعی به ناامیدی تبدیل بشه و اون جمع از هم بپاشه؛ به این دلیل - که اسمش رو تو عالم جوانی گذاشته بودم اشتباه محاسباتی "غلط اندازی"- همیشه تلاش میکردم بچه های خوزستان برای جایی کاندیدا نشن و یا رای نیارن که بعدا برای خودشون و دیگران دردسر درست نکنند.....
کانون فیلم و سینمایی ها؛ این گروه هم تقریبا مثل گروه بالا بودند, هیچ دلیل نداشت که یه سینماگر خوب بتونه یک مبارز و فعال خوب و جدی باشه, به همون دلیل که ما انتظار نداریم یک فوتبالیست خوب بتونه یک سیاست مدار قابلی بشه؛ ولی به دلیل اینکه این گروه همیشه اهل سخنوری بودند و همواره تریبون داشتند, همه ( حتی خودشون هم) انتظار داشتند که تو مسایل سیاسی هم آدمهای جدی و قابلی باشند و اینجا هم محاسبات اشتباه "غلط اندازی" باعث میشه که یه هنرمند خوب نتونه انتظارات سیاسی طرفدارانش رو برآورده کنه و نهایتا هم خودش و هم طرفداراش رو سرخورده میکرد.....
پ.ن 1: وقتی که عکس داودد نژاد رو دیدم که میخواست با عصبانیت پلمپ خانه سینما رو بشکنه و بعدش تهدید سینما گران خطاب به مسئولان مبنی برفرصت 24 ساعته برای گشایش خانه سینما رو خوندم یاد خاطرات دانشگاه و نظرات دوران جوانی ام افتادم که می گفتم : دست از سر "فیلم باز" جماعت بردارید که آخرش هم خودشون رو فیلم میکنن و هم ما رو.....
پ.ن 2: کماکان خانه سینما پلمپ هست و سینماگران نتوانستند هیچ کدوم از تهدیدهاشون رو عملی کنند.

Tuesday, July 16, 2013

شاعران غمگین

دهه اول سال گذشته بود که تاریخ مراسم عروسی ما مشخص شد, 18 تیر!!! اول نپذیرفتم که تو سالگرد 18 تیر مراسم عروسی بگیرم ولی هیچ سالنی برای قبل از ماه رمضان خالی نبود, مخصوصا سالنهای شرکت نفت؛ ما هم که همیشه در مقابل شرایط سخت, زود کوتاه می آییم, پس خیلی زود تسلیم شرایط شدیم, اولین کاری که باید میکردیم چاپ کارت دعوت مهمانان بود, رفتیم کارت سفارش بدیم یه آلبوم مقابلمان گذاشتند که توش از شعرهای کلیشه ای پر بود و هیچ یک از شعرها به دلمان ننشست, کمی تلاش کردیم تا شعری مناسب به یاد بیاریم ولی مطلبی به یادم نیامد, دلیل هم مشخص بود؛ من خیلی اهل شعر نبودم, هیچگاه نتوانسته بودم با این مقوله ارتباط برقرار کنم, خیلی  کم اتفاق افتاده بود که تو حرفام از شعر استفاده کنم, شاید به همین دلیل بود که توان به خاطر سپاری اشعار را ندارم و تقریبا هیچ شعری را از بَر نبودم و  نیستم؛ همین که اومدم بیرون زود به رضا پروین زنگ زدم, "شایسته سالاری" یعنی همین دیگه!!! رضا پروین تنها فردی بود که می توانست "شعر شاد" بگوید یا به خاطر داشته باشد, نیم ساعت با هم حرف زدیم و شعرها را مرور کردیم, تقریبا هیچ شعر شادی به غیر از همان "آلبوم کلیشه ای" سروده نشده بود یا حداقل رضا و من به یاد نیاوردیم؛ انگار شاعران فقط میتوانسته اند شعرهای غمگین بسرایند, شاعر قصه های شاد کم بود یا اصلا نبود؛ همه شعرها غمگین و پر غصه بود,اگر هم شعر بود که میخواست شاد باشد زود به جلفی نزدیک شده بود,  اما رضا به من قول داد یک شعر زیبای شاد برای کارت دعوت من بسراید و تا شب نشده, هدیه ای زیبا و با ارزش برایم فرستاد....

Sunday, July 14, 2013

آمار

1- " شبیه سازی فرایندها" یکی از درسهایی مهمی بود که ما تو دانشگاه خواندیم و تو فوق لیسانس هم یه گرایش به این اسم داشتیم, البته شبیه سازی مختص رشته ما نبود, مثلا بعضی رشته های صنایع و مدیریت درسی به اسم "شبیه سازی بازار" داشتند و رشته های دیگه هم مشابه این رو داشتند و به قول یکی از اساتید ما, مهمترین کار یک مهندس و یا یک تحلیل گر "شبیه سازی" مساله است, وقتی ما یک فرآیند , یک سیستم , یک استراکچر فلزی, یک پل, یک مدار, یک بازار, یک جامعه, رفتار یک انسان و ... رو خوب شبیه سازی کنیم و مدل کامل تری ازش بسازیم, بهتر میتونیم اون رو پیش بینی, کنترل و بعدش هدایت کنیم.
2- برای شبیه سازی نیاز به اطلاعات دقیق و کامل میباشد, که در مسائل اجتماعی و اقتصادی این اطلاعات معمولا به دلایل سیاسی یا ارائه نمیشود و یا به صورت غلط ارائه میشود, مثلا در توجیه مفید بودن هدفمندی یارانه ها به آمارهایی استناد میشود که پس از هدفمنمدی یارانه ها و گران شدن هزینه برق, مصرف کنندگان خانگی در مصرف برق صرفه جویی زیادی کرده اند و روند مصرف برق کاهشی بوده است, در صورتیکه مطابق مشاهدات از اطرافیان خودمان به راحتی متوجه میشویم که الگوی مصرف هیچ کسی تغییر نکرده است و با کمی تحقیق متوجه میشویم که عمده کاهش مصرف برق مربوط به صنایع و کارخانجات بوده است که عموما بنا به دلایل دیگری ( از جمله رکود)  تعطیل یا با شیفت ها کاری کمتری کار کرده اند و مصارف خانگی نه تنها کاهش نداشته, بلکه افزایش هم داشته است ولی همان اطلاعات غلط زمینه ساز تصمیم های بعدی میشود.
3- برای داشتن مدل بهتر و کنترل بهینه باید نتایج المانهای قبلی رو به عنوان فیدبک نگهداری و استفاده کرد و برای این کار نیاز به سیستم ثبت, بایگانی و جمع آوری اطلاعات می باشد که متاسفانه به دلیل اینکه ما ایرانیها به صورت فردی کمتر عادت داریم اتفاقات را ثبت کنیم و به دلیل نداشتن  این عادت در مسائل جمعی و اجتماعی نیز کمتر به  ثبت وقایع اهمیت میدهیم, به این ترتیب تقریبا در هیچ سازمانی اطلاعات به صورت موثرجمع نمیشود و اگر هم جمع شود, خوب نگهداری نمی شود, به طوری که  خود شاهد بوده ام که  به دلیل کمبود جا, اطلاعات و بایگانی های مهمی به دور ریخته شده است!!!
4- تغییرات پی در پی مجریان و مدیران باعث تغییرات پی در پی سیاستها میشود و این تغییرات زود هنگام, باعث میشود نتوانیم  اثر المانهای سیاستهای مختلف را بر سیستم, درست اندازه گیری کرده و یا  تشخیص دهیم و در نتیجه آن فیدبک حاصله مفید نخواهد بود و منجر به  تشخیص های اشتباه و به تبع آن تصمیمات اشتباه میگردد.
5- به نظرم مهمترین ایراد دولت اقای احمدی نژاد به هم ریختن سیستم شبیه سازی بود که با دست کاری در "آمار" و ارائه گزارشهای سیاسی جهت دار برای مسائل اقتصادی و اجتماعی  انجام میشد و دولت جدید باید در اولین فرصت این ایراد را برطرف کند و سازمان آمار کشور را اصلاح کند نا با ارائه گزارشهای درست و دقیق اجازه دهد کارشناسان امکان شبیه سازی مسائل را پیدا کنند و با کمترین هزینه کارها را به مسیر صحیح برگردانند.

Wednesday, July 10, 2013

اولین انتقاد به همکاران آقای روحانی

چند روز پیش خبری در رسانه ها منتشر شد که آقای حسام الدین آشنا ( مشاور رسانه ای آقای روحانی ) در وبلاگش برای انتخاب وزرا فراخوان داده و از مردم خواسته که تا پایان عصر روز 18 تیر در این رای گیری وبلاگی شرکت کنند و فهرست پیشنهادیشان را به وبلاگش بفرستند؛ نمی دانم رئیس جمهور منتخب از این داستان آگاه هستند یا اینکه مشاور ایشان از روی بیکاری و خودنمایی دست به این کار عوام پسند زده اند, انشاالله که ایشان از این ماجرا اطلاع ندارند و خیلی زود به آقای آشنا تذکر خواهند داد که این شیوه ها مصداق فریب مردم است و انتخاب وزرا برای کابینه را نباید به بازی گرفت و افکار عمومی را با این شیوه ها فریب داد, شیوه های که آخر و عاقبت آن را در گذشته نه چندان دور در قالب "کابینه 70 میلیونی" شاهدش بودیم.....

Sunday, July 7, 2013

آفتاب شرق

فرض کنید که شما دختر بیست و چند ساله رئیس جمهور یک کشور آسیایی هستید که در دانشگاه هاروارد درس میخوانید و برای تعطیلات تابستانی به کشورتان برگشته اید, ناگهان می بینید که خانه و کاشانه شما در محاصره ارتش قرار میگیرد, بله درست میبینید فرمانده ارتش کشور - که از قضا پدرتان او را از درجه های پایین به فرماندهی کل ارتش منصوب کرده - کودتا میکند و پدرتان را سرنگون و بعد از مدتی اعدام میکند, بله اعدام میکند؛ شما چه میکنید؟ دست به اسلحه میبرید, کشور را ول میکنید و به دنبال کارتان میروید؟ مایوس و ناامید میشوید؟ از فرط ناراحتی و ناامیدی خودکشی میکنید؟ یا ........
این داستان بی نظیر بوتو هست, دختری که در جامعه سنتی و مردسالار پاکستان ماند, ایستادگی و مبارزه کرد؛ هیچگاه از اعتقاد به دموکراسی و روشهای صلح آمیز عقب نشینی نکرد, همواره با خشونت مخالفت کرد و توانست دوباره با رای مردم پاکستان به قدرت برگردد و انتقام نگرفت و نگذاشت که به بهانه خون پدرش نهال ضعیف دمکراسی در پاکستان خشک شود و سرانجام هم با خون خودش مجددا مردم و رایشان رو به صحنه برگرداند و در مقابل کسانی ( از جمله برادرانش) که روشهای او را نمی پسندیدند ایستادگی کرد چون اعتقاد داشت چاره ای جز دمکراسی وجود ندارد, میگفت اینقدر در صحنه می مانیم تا مجبور به برگزاری انتخابات و قبول نتایج آن شوند......
پ.ن 1: متاسفانه در جامعه سنتی پاکستان گروههای اسلام گرا به رهبری جماعت اسلامی پاکستان و نظامیان در مقابل دمکراسی مقاومت میکردند و دستگاه قضایی این کشور نیز تحت تاثیر این دو عامل رای های سیاسی عجیب و غریب زیادی صادر کرده است که بارها این آرا سیاسی پس از سالها نقض شده و محکومان تبرئه شدند؛ این دو گروه همواره برای رسیدن به مقصود با ایجاد شایعه و جوسازی تلاش میکردند تا بی نظیر بوتو و همسرش را به فساد مالی متهم کنند و متاسفانه گاهی به دلیل بعضی بی مبالاتی اطرافیان  بی نظیر بوتو این شایعات در افکار عمومی پذیرفته میشد....
پ.ن2:  "آفتاب شرق" نام کتابی است که داستان زندگی بی نظیر بوتو در آن نقل شده است.

Saturday, July 6, 2013

انتخاب کابینه در 24 ساعت

این روزها که بحث انتخاب اعضای کابینه آقای روحانی حسابی داغ شده است, بی مناسبت ندیدم که بخشی از خاطره خانم مارگارت تاچر را وقتی که تازه به نخست وزیری انتخاب شده بود در مورد انتخاب اعضای کابینه بازگو کنم:
« انتخاب اعضای یک کابینه بدون تردید یکی از مهم ترین راههاست که یک نخست وزیر از طریق آن می تواند قدرت خود را روی تمامی عملکرد دولت اعمال کند, اما هیچکس نمی داند موانعی که تحت آن انتخابها صورت میگیرد, چقدر واقعی و سخت است. طبق عرف و عادت( نه قانون) تمام وزیران باید عضو مجلس عوام یا لردها باشند, که به این ترتیب, قلمرو انتخاب بالقوه برای وزرا محدود میشود. به علاوه نخست وزیر مجبور است آنها را از سراسر کشور انتخاب کند- هر منطقه ای هم به آسانی متقاعد نمی شود که کنار گذاشته شود- نخست وزیر همچنین باید طیف افکار حزب را نیز در نظر بگیرید, با وجود این مسائل, مطبوعات انتظار دارند لیست افراد کابینه با 22 عضو ظرف 24 ساعت!!! انتشار یابد, در غیر این صورت به عنوان یک علامت روشن از نوعی بحران سیاسی تلقی می شود......»

Monday, July 1, 2013

عکس یادگاری با ماندلا

پنهان نمی کنم , همیشه دوست داشتم که قدرت داشته باشم و از کودکی به زندگی قدرتمندان علاقه داشتم و داستانشان را میخواندم؛ زمانی که داستان " رایش سوم" را میخواندم در تصورات کودکانه, خودم را جای هیتلر قرار میدادم و هنگامی که داستان شوروی را میخواندم تلاش میکردم خودم را با استالین تطابق بدهم؛ البته ناپلئون که جای خود را داشت؛ اما این علاقه خیلی دوام نمی اورد چون همین که به اوسط داستان زندگی قدرتمندان میرسیدم تازه می فهمیدم که الگوی انتخابی ام را اشتباه گرفته ام و نمی توانم و نمی خواهم  جای آنها باشم, قدرت ها همیشه  با پایان و عاقبت خوبی همراه نبودند؛ در انتها ظلم می ماند و آه انسانهای که به حق یا ناحق به آنها ستم میشد و کم کم از قدرت و قدرتنمدان بیزار میشدم تا اینکه داستان زندگی "بی نظیر بوتو" و "نلسون ماندلا" را دیدم, اولی زنی بود که به قدرت انسان معنی بخشید و با مقاومت بی نظیرش به پیروزیهای بزرگی رسید و هیچگاه به فکر انتقام نیفتاد و دومی که داستان زندگی, مقاومت و قدرتش در برابر میل انتقام را همگان میدانند؛ اولی که چند سالیست با این جهان وداع گفته و دومی در مبارزه ای نفس گیر برای ماندن و رفتن تقلا میکند, کاش میشد در تعریف و تفسیر قدرت آنچنان تغییراتی میدادیم تا کودکانمان به محض اینکه  واژه قدرت را میشنیدند به جای ناپلئون, استالین, هیتلر و .... به یاد ماندلا می افتادند.