حرفهای عادی

Monday, August 27, 2012

مهمانان تهران

این روزها که "ابر و باد و مه و خورشید" در کارند تا نمای تهران را زیبا کنن و به ظاهرِ شهر سامانی بدهند, یاد داستان  "مهمان مامان" می افتم که همه همسایه های عفت خانم به کمک او می شتابند تا این زن فقیر که در دو اتاق یک خانه بزرگِ محله های پایین شهر زندگی می کند, بتواند سفره ای که آرزو دارد در مقابل مهمانانش پهن کند تا جلویشان آبروداری کند...
داستان " میهمان مامان" کتابی است به نوشته هوشنگ مرادی کرمانی که نشر نی آنرا منتشر کرده و داریوش مهرجویی نیز فیلمی خوش ساخت بر اساس این داستان ساخته .......

Sunday, August 26, 2012

عکس یادگاری با شاه گینه

امروز ترافیک تهران از حالت ممتد و خطی به نقطه ای تغییر کرده بود و با اینکه اتوبانها خلوت بود ولی تو ایستهای بازرسی ترافیک شدیدی درست شده بود و راننده ما که با محل ایستها آشنا بود برای فرار از ترافیکهای نقطه ای از مسیر اصلی که تو خیابان ولی عصر بود منحرف شد و تو خیابان فرشته پیچید ولی یهو یه خانم مسنی جلوی ماشین رو گرفت و گفت تو رو خدا من رو سوار کنین, نیم ساعته که اینجا واستادم ولیهیچ تاکسی به اینجا نمیاد, چون بیشتر سفارتخونه ها این منطقه است و به خاطر نیمه تعطیل شدن این محل هیچ تاکسی از اینجا رد نمیشه و ما هم ناچار شدیم اونو سوار کنیم و همین که نشست شروع کرد به غُر زدن و گلایه کردن و مقایسه این دوره با دوره شاه, ولی یک دفعه چیزی به ذهنش رسید و ازم پرسید :" که تو این سرانی که میان به ایران, پادشاهی هم میاد؟" جواب دادم: نمیدونم...
خیلی زود گفت: خدا کنه توشون یه پادشاه هم باشه, آخه من خیلی دوست دارم از نزدیک یه پادشاه ببینم و باهاش عکس یادگاری بگیرم, حتی اگه اون پادشاه گینه باشه!!!

Saturday, August 18, 2012

خاتمی و مخالفان

چند وقت پیش یه وبلاگ مجهولی به راه افتاد که هدفش ایجاد کمپینی برای دعوت از سید محمد خاتمی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 92 بود و به محض اینکه  این موضوع  تو صفحه فیسبوک  چند تن از دوستان بازنشر شد, سیل انتقادات و حتی توهین های تند و تیزی از سوی دوستداران سابق یا طرفدارن روش و مشی ایشان به راه افتاد و تقریبا هیچ کسی از ایشان دفاع نکرده بود و این برام جالب بود که مگه میشه شخصی مثل خاتمی اونم تو این شرایطی که کشور (به قول ورزشکارا حداقل روی کاغذ)  به فردی مثل ایشون نیاز داره, هیچ کسی حاضر نشده یا جرات نکرده ازش حمایت کنه و این بود که دست به یه نظرپُرسی از اطرافیان و دوستام کردم و پروفایل منتقدین رو بررسی کردم که به نتایج زیر رسیدم :
1- بیشتر کسایی که به خاتمی توهین کرده بودند دارای پروفایلهای جعلی بودند که عمدتا عکسهای و مطالب سازمانهای مخالفان نظامی  جمهوری اسلامی مثل مجاهدین خلق رو باز نشر کرده بودند.
2- درصد بالای از انتقادهای تند از طرف کسانی بود که در ایران زندگی نمی کردند و تو پروفایلشون هم اصلا مطالب سیاسی وجود نداشت و فیس بوک براشون بیشتر جنبه سرگرمی داشت ولی درصد کمتری هم بودند که تو ایران زندگی میکردند و جزو فعالین دانشجویی نیمه دوم دوره دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی (84 تا 82) بودند که به دلایلی قابل فهم از مدیران و مسئولان اون دوره گلایه دارند.
3- درصد بالایی از انتقادهای سبک که به نظر میرسید از روی ناچاری و یا رودربایستی ابراز شده, از طرف کسانی بود که در ایران زندگی میکنن و در دوره اول یا نیمه اول دوره دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی (76 تا 82) جزو فعالین دانشجویی بودند و درصد کم تری هم بودند که  الان خارج کشور زندگی میکنن ولی پروفایل  فیس بوکشون پر از مطالب سیاسی و اجتماعی بود.  
4- با نظر پُرسی از اطرافیانم  دیدم که درصد بالایی از اونا دوست دارن فردی مثل خاتمی سکان کشور رو به دست بگیره, اما از ترس فضای شبه روشنفکری اطرافشون جرات نمیکنن به صورت علنی نظرشون رو بگن و همه میگفتن اگه یه روزی شرایطی مهیا بشه که بخوان تو انتخابات شرکت کنند, قطعا انتخابشون فردی شبیه آقای خاتمی خواهد بود ولی به هیچ عنوان حاضر نبودند بیش تر از این براش هزینه کنن و کاری کنن
قطعا آقای خاتمی برای این انتخابات نخواهد آمد و یا نمیزارن که بیاد, ولی به عنوان یه انسان نمی تونم قبول کنم که دستاوردها و خدمات آقای خاتمی ( علی رغم اینکه به برخی از اونها انتقاد داشتم) اینقدر مورد بی مهری واقع بشه و قضاوت ما از ایشون بنا به دلایلی اینقدر از واقعیت به دور باشه که بنویسیم:
" خاتمی هشت سال فرصت داشت اما حتی نیمی از انتظاراتی که از او می رفت رو هم به انجام نرسوند"

Friday, August 17, 2012

بیماری هلندی در سمقاور

1- همشهریهای من (سمقاوریها)  خیلی به زادگاهشون علاقه دارند و هر جایی که رفته باشن به فکرش هستند واز نقاط مختلف دنیا برای توسعه و آبادانیش کمک میفرستند ودوست دارن در دوران پیری به سمقاور برگردند تا دوران بازنشستگی رو اونجا با آرامش سپری کنن و به همین دلیل در دوره جوانی ملکی یا قطعه زمینی میخرن و یا اگه از املاک پدریشون چیزی به ارث برده باشن نگه میدارن و برا ساخت ویلا و باغچه مجوز میگیرن و یواش یواش نهالهای کاشته شده به باغهای جوان تبدیل میشن که مالکش رو بیشتر به خود وابسته میکنه و این چرخه ادامه دارد.....
2- اهالی روستا هم وقتی میبینن یکی اومده و میخواد اونجا سرمایه گذاری کنه, خیلی خوشحال میشن, چون با اومدن هر فرد جدید به روستا سرمایه جدیدی به بازار محدودشون وارد میشه و روستا میتونه  به حیاتش ادامه بده....
3- به تازگی دو تا ازسمقاوریها در دعوای حقوقی با شهرداری تهران مبلغ کلانی کسب کردند وبیشتر این مبلغ رو صرف ساخت و ساز در تهران کرده و مابقیش رو(علی رغم مخالفت بچه هاشون) به سمقاور اوردند و تصمیم گرفتن که املاک زیادی اونجا بخرن تا با ساخت چند ویلا, چند کارگاه نجاری,کارگاه منبت کاری و .... به رشد و توسعه زادگاهشان کمک کنن ولی همین هدفِ خیر باعث شده که زمینهای محدود سمقاور گرون بشه و ظرف مدت کوتاهی به چند برابر برسه, در حالی که زمین روستاهای اطراف افزایش قیمتی نداشتند و این گرانی موجب شده که جونهای کشاورز یا کارگر روستا نتونن زمینی برای ساخت خونه ای کوچک پیدا کنن...
4- من خیلی از اقتصاد سر در نمیارم, ولی فکر کنم هیچ وقت نیت و سرمایه نمی تونه موجب رشد و توسعه بشه و حتی بعضی وقتا میتونه بر ضد اهداف اولیه سیاست گذاران تبدیل میشه..

Tuesday, August 14, 2012

روز قدس

-  میگن به خاطر زلزله امسال روز قدس نداریم و به جاش قراره روز آذربایجان برگزار بشه ....
- کیا میگن؟
- فیس بوکی ها میگن...
- خوبه!! خوبه!! از کی تا حالا فیس بوکی ها روز قدس دار شدند که ما خبر نداریم, اونا روز قدسی میخوان که مثل  سه سال پیش بیان با کفش نماز بخونن و روز قدس رو به گند بکشن...

بخشی از گفتگوی یه خانم با دختر نوجوانش در تاکسی هنگام شنیدن دعوت به راهپیمایی روز قدس از رادیو پیام

Wednesday, August 8, 2012

سیاست تنش زدایی به زبان ساده

امروز هم تو تاکسی بحث کشتی و المپیک بود و یکی از مسافرها گفت: "علی آبادی گفته که نباید اعتراضهای ما به داوریِ بازی عبدولی طوری باشه که روابط ما با فدراسیون جهانی کشتی (فیلا) رو به هم بزنه..."
راننده تاکسی یه نگاهی تو آیینه به مسافره  کرد و گفت: یکی باید به اینا بگه, شما که این چیزا رو بلدید و برا ما تریپ روابط خوب میزارید, چرا با کُل دنیا و سَرهمه چی دعوا و مرافعه راه انداختید...

Tuesday, August 7, 2012

محاکمه نامها


دیوان عدالت اداری طی حکمی, انتصاب سعید مرتضوی را به عنوان مدیرعامل "صندوق تامین اجتماعی" ابطال کرد و دولت هم برای اجرای این حکم, نام صندوق تامین اجتماعی رو تغییر داد,  تا هم حکم اجرا شده باشه و هم مرتضوی سر جاش بمونه...

به نظرم دولت برای اینکه از اجرای حکم دیوان عدالت اداری فرار کنه بهتر بود به جای نام " صندوق تامین اجتماعی" نام " سعید مرتضوی " رو عوض و به " وحید مرتضوی " تغییر می داد تا هم ناچار نباشه از هیات دولت مصوبه بگیره و هم اینکه دیگه نیاز نبود کلی سربرگ , تابلو, دفترچه, مهر و فرم  رو عوض کنه.....

تازه  حالش هم  بیشتر بود و البته  لاریجانی ها رو  هم عصبانی تر میکرد.


Sunday, August 5, 2012

تریاک و زغال

اهل عَمَل یه جمله طلایی دارند که میگه : نباید یه مثقال تریاک خوب رو برا یه کیلو زغال, خراب کرد"
 کاش حمید سوریان  این بار تریاک طلاش رو برای زغال سیاست خراب نکنه و به جای اینکه  مدالش  رو مثل  سال 88 به احمدی نژاد تقدیم کنه واسه خودش و مردمش نگه داره.....

Friday, August 3, 2012

خوشبختی

جاهایی تو ایران هست که من بهشون میگم: "ته دنیا", جایی که اطرافتان از مین های عمل نکرده پوشیده شده, آفتاب سوزان و کویر لم یزرع داره, تا چشم کار میکنه بیابان و خشکی دیده میشه و تا دلتان بخواهد ریزگَرد و سراب می بینید, حالا تجسم کنید که  میخواید تو این " ته دنیا " ها کار کنید و به عنوان جوشکار برید داخل مخزن آهنی - با ارتفاع 9 متر- تا جوشکاری کنید, جایی که گرمای حاصل از ذوب شدن الکترودها کمک میکنه تا دمای بالای 50 درجه بیرون مخزن به بالای 60 درجه برسه و خبری هم از کولر و ادوات سرمایش نیست, به نظرتون چه حسی میتونید داشته باشید؟
من یه بار برای بررسی یه مشکل رفتم تو یکی از این مخزنها و یهو چشمم به دیواره مخزن افتاد که کارگرا با گچ سفیدی روش نوشته بودند: " لحظه هارا گذراندیم تا به خوشبختی برسیم غافل از اینکه خوشبختی همان لحظه هایی بود که گذراندیم"

Thursday, August 2, 2012

جو گیری


علی مظاهری واقعا شانس اورد که با ناداوری از مسابقات حذف شد, چون  اگه داور آلمانی اشتباه نمی کرد و  "علی مظاهری" به مراحل بعدی صعود میکرد و به فرض محال قهرمان بوکس جهان هم میشد, رسانه ها و فضای مجازی, کمتر از الان جوگیر میشدند و تحویلش میگرفتند و بهش اهمیت میدادند, تازه اگه خوش شانس تر بود و حریفش به جای کشور دوست و برادر ,کوبا از کشور   دیگه ای ( خصوصا کشورهای غربی) بود "اجر معنویش" با " اجر مادیش " هم همراه میشد.

Wednesday, August 1, 2012

نگهبانهایِ زندانی


احتمالا برای شما هم اتفاق افتاده که تو جمعی دعوت بشید که تعدادی آشنا و چند نفری هم نیمه آشنا دور هم جمع شده باشن و صحبت به موضوعی کشیده بشه که شما و احتمالا کل جمع نسبت به صنفی( مثلا روحانیون, حزب سیاسی, گشت ارشاد و ...) انتقاد داشته باشید و شما هم منبر رو به دست بگیرید و شروع کنید به انتقاد کردن  و یهو متوجه بشید که بقیه  علی رغم موافقتشون با شما, ساکتند و شما رو همراهی نمیکنند و یا با اشارهِ چشم میخوان چیزی رو به شما بگن, ولی شما هم غافل از همه جا, همچنان به منبرتان ادامه میدید, تا اینکه بالاخره یکی تو جمع میگه:« البته همشون اونجوری نیستند» و برای نمونه یکی از کسایی که تو جمع نشسته و به شدت سُرخ شده رو نشون بده و بگه:« که پدر ایشون هم اونجا کار میکنه و آدم خوبیه»....
بعضی وقتا ما به دلیل اینکه در شرایط و موقعیت بعضی افراد قرار نداریم, نسبت به اون افراد داوری های میکنیم که میتونه با واقعیت خیلی متفاوت باشه, مثلا وقتی که فهمیدم راننده آژانسی که نیمه شب منو به فرودگاه رسوند, بخشی از زنجیره " گشت ارشاد" هست و احساس میکنه که در بند, گرفتار شده و برای آزادیش( بازنشستگی) لحظه شماری میکنه, متوجه شدم هیچ وقت نمی تونم عمق فشاری که اون و خانواده شون تحمل میکنن را درک کنم....
...