حرفهای عادی

Monday, December 22, 2014

زحمت کش

اگه اهل دیدن فوتبال وطنی باشید حتما شنیده و دیده اید که گزارشگرها وقتی میخواهند از بازیکنها تعریف کنند از واژه های مثل "خلاق" "بازی ساز" "باهوش" فرصت طلب" "با تعصب" "زحمت کش" و ...استفاده میکنند. معمولا "زحمت کش"ها خوب می دوند تلاش میکنند از جان مایه می گذارند اما دریغ از اندکی فکر و استعداد! اینان می دوند تا بی استعدادیشان را جبران کنند. نمونه آشنای اینان برای هم سن و سالان من, سیروس دین محمدی است, بازیکنی که تمام ویژگی های یک " زحمت کشِ در وسط زمین" را داشت. سالها از بازی سیروس دین محمدی میگذرد اما همچنان برای من, نماد آدمهای "زحمت کش" باقیمانده است و هنگامی که فردی در تعریف من از واژه "زحمت کش" استفاده میکند ناگهان آلارم خطر و هشدار در ذهنم به صدا در می آید و  خودم را یک دین محمدی در وسط زمین چمن آزادی تصور میکنم که صدهزار نفر از نزدیک و میلیونها نفر از تلویزیون نگاهم میکنند و با حالتی از ترحم و البته کمی محبت برایم دل میسوزانند که کاش این آدم - با این همه دوندگی -  کمی هم  فکر میکرد تا لااقل دویدن هایش اثر بیشتری داشت.

Sunday, December 14, 2014

دام

معمولا روشنفکران چپ قشنگ حرف میزنند ولی حرفهای قشنگی نمی زنند, اگر حواسمان را جمع نکنیم خیلی راحت در دامشان گرفتار میشویم, مخصوصا اگر خودمان را در طبقه دانایان و نخبگان تصور کنیم. مثلا حرفهای آقای اباذری در مورد مرحوم پاشایی را بشنوید. انتقادهای تند و همراه با توهینی از مردم دارد که چرا ذائقه فرهنگی و هنری جامعه مبتذل شده و مردم از موسیقی سطح پایین خوششان می آید, بعد به این دلیل نتیجه میگیرد کل جامعه ایرانی ابله است. بیاید فرض که اینان قدرت بگیرند, آن وقت چه میکنند؟ ابتدا شروع میکنند به کار فرهنگی! با دُپینگ و بودجه های دولتی از موسیقی مورد نظرشان حمایت مالی میکنند تا مردمی که شعور و درکِ فهم موسیقی خوب و فاخر (!) را ندارند به سرمنزل مطلوب رهنمون کنند. چون موفق نمی شوند میروند سراغ بستن و توقیف کردن. اما بگیر و ببند هم جواب نمی دهد, حالا مشکل را در جای دیگری باید جستجو کنند. چه چیزی بهتر از دستهای پنهان توطئه گران داخلی یا خارجی می تواند پاسخی به عدم پیروی عوام از نظرات این نخبگان باشد. تمامیت خواهان چهره ها و حرفهای متفاوت دارند ولی در یک چیز مشترک هستند. هیچ وقت به فکر و اعتقادشان شک نمیکنند.

Friday, December 12, 2014

out source

هفته گذشته در یک دوره آموزش یا بهتر بگویم آشنایی با نرم افزار پریماورا شرکت کرده بودم. شرکت ما با شرکت x یک قرارداد بسته بود تا این دوره را برای 20 نفر از پرسنلش برگزار کند. شرکت x استاد دوره را از شرکت z برای تدریس دعوت کرده بود. کلاسها و امکاناتِ دوره را هم از سازمان مدیریت صنعتی اجاره کرده بود. سازمان مدیریت صنعتی هم برای تامین غذا با رستوران w قرارداد بسته بود و کامپیوترها و لب تاپهای مورد نیاز را هم از شرکت y اجاره گرفته بود. راستش رو بخواهید درمدت یک هفته ای دوره نتوانستم از پریماورا مطالب زیادی یاد بگیرم ولی شاید یکی از زیباترین و کاراترین  ساختارهای  کار بر مبنای out source را از نزدیک دیدم.

Thursday, November 6, 2014

شعار زدگی

یک بیلبورد بزرگ در خروجی فرودگاه عسلویه نصب شده بود که رویش با خط نستعلیق نوشته شده بود : « ایمنی شعار نیست, شعور است.» مدیری هم داشتیم که از این جمله خیلی خوشش آمده بود. با ربط و بی ربط, با تغییر واژه " ایمنی" به کلمات دیگری نظیر مهندسی, مدیریت, برنامه ریزی, سیستم, سازمان و ... از آن استفاده میکرد, مثلا می گفت: « برنامه ریزی شعار نیست, شعور است.» ما هم که میدانستیم اصل قضیه از کجا آب می خورد کلی با این جمله,  سوژه اش میکردیم. یک بار مقدمات بحث را طوری چیدیم و هدایتش کردیم که ایشان در دام افتاد و جمله ای تاریخی با این مضمون گفت: « شعار! شعار نیست, شعور است. »
 چند وقتی بود که داشتم دنبال جمله مناسبی برای وضعیت فعلیِ مان می گشتم که یاد آن شعارِ ابداعی افتادم و به نظرم رسید که ایشان نادانسته بهترین و گویا ترین توصیف را از شرایط و وضعیت کشور ترسیم میکرد, شعار جای شعور را گرفته است, صفحات سایتها را که میخوانیم از شعار پر شده است. اغلب مدیران میانی هی مصاحبه میکنند و شعار میدهند تا ارادتشان را مثلا به "نام سال" یا  برنامه های دولت نشان دهند. یکی برای اقتصاد مقاومتی در شرکتش دبیرخانه دائمی تشکیل داده است والبته فقط در مصاحبه های ایننرنتی اش دارد برنامه مقاومتی اجرا میکند, اما در عمل هیچ برنامه ای ندارد و قرار هم نبود داشته باشد. ایشان احتمالا در دولت احمدی نژاد شعار "ما می توانیم " می دادند و سینه چاک پروژه های " مهر ماندگار" احمدی نژاد بودند و الان دارند از بی تدبیری دولت گذشته انتقاد میکنند و از  سیاستهای "تدبیر و امید " در سازمانشان دَم میزنند. سال که تمام میشود و مثلا سال آینده " پویایی ملی" نامگذاری میشود, باز این حضرات, تکرار کردن شعارها را شروع میکنند و اگر برنامه مکتوبی از آنها خواسته شود کلا یک چیز یا یک متن را بلدند بنویسند, فقط عنوانش را بنا به موقعیت زمانی و مکانی تغییر میدهند. شاید مشکل اصلی کشور ما این دسته باشند که هویت مستقلی ندارند و برای شعارشان, شعوری متصور نیستند, چون آمفوتر و خنثی هستند هر دولتی که سر کار بیاید ترجیح میدهد یا مجبور میشود به جای اینکه از مدیرانی که اصول مشخص و تابلوی دارند استفاده کند با اینگونه افراد کار کند, افرادی شعاری و ملوّن که در رده های میانی مدیریتی کشور , وظایف کارشناسی شان را فراموش میکنند یا اصلا جزء وظایفشان نمیدانند و در عوض, فقط  در حد حرف! به جاده صاف کن شعارهای بالا دستی هایشان تبدیل میشوند تا از این طریق بتوانند به مراتب بالاتری در سطوح مدیریتی کشور دست پیدا کنند و متاسفانه دولت ها- اعم از دولت مهرورز یا تدبیر-  پایشان را بر روی پوست موزی میگذارند که این دسته در جلویشان انداخته اند.


Thursday, October 23, 2014

میدان مشترک گاز هلیوم

وقتی بعضی سایتها و نوشته ها را میبینم که از عقب افتادن ایران از دیگر کشورها خبر میدهند واقعا قصه میخورم و به عنوان یک انسان حساس, وقتی سایتی را می خوانم که از کشورم انتقاد می کنند, عمیقا ناراحت میشوم. به عنوان مثال, فرضا میدانم که نابینا هستم, اما اگر مردم هر روز به من بگویند تو کوری, تو نمی بینی, طبیعی است که خشمگین میشوم و پاسخ میدهم؛ کور خودت هستی, تو هم یک احمقی!
این مقدمه را گفتم که بدانید نمی خواهم خاطر شما را با تکرار برخی خبرها مکدّر کنم اما بعضی خبرها اینقدر جالب و در عین حال تاسف انگیز است که حیفم می آید آنرا نادیده بگیرم.  مثلا امروز خبری از خبرگزاری تسنیم ( وابسته به سپاه) خواندم که میگفت ایران و شرکت روسی جلیماش اِن.پی.اُ  (NPO Geliymash)قرارداد تولید گاز هلیم از میدان پارس جنوبی را بعد از گذشت پنج‌سال, به دلیل  نبود منابع مالی برای انجام هزینه‌ مطالعات، گران بودن تجهیزات مورد نیاز برای برداشت گاز هلیوم و «مخالفت با روسیه برای حضور در این پروژه» لغو کردند. راستش را بخواهید نمی دانستم تولید هلیم اصلا چه اهمیتی دارد و کجاها مصرف میشود با یک جستجوی ساده در گوکل فهمیدم که ایران و قطر – به صورت مشترک در پارس جنوبی- با 28 درصد ذخیره این گاز در رتبه اول و روسیه با 27 درصد و آمریکا با 26 درصد از ذخائر آن در رده های بعدی هستند و آمریکا برای سالها, به عنوان بزرگترین تولید کننده این گاز شناخته میشد تا اینکه قطر با راه اندازی تاسیسات "راس گس"  توانسته رتبه اول تولید و فروش این گاز را تصاحب کند. این در حالی بود که ایران در سال 1388 قراردادی به ارزش 190 میلیون دلار برای طالعات امکان سنجی و بررسی اقتصادی تولید گاز هلیوم از میدان مشترک پارس‌جنوبی بین شرکت نفت و گاز پارس با شرکت روسی جلیماش اِن.پی.اُ  (NPO Geliymash) امضا نمود که ظاهرا با خبر بالا این قرار داد هم لغو شده است. پس از این به بعد, این کشور کوچک عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس، پس از تبدیل به بزرگترین تولیدکننده و صادرکننده LNG وGTL جھان، با بھره برداری از تاسیسات جدید خود به بزرگترین صادرکننده گاز ھلیوم جھان ھم تبدیل شده است.

Sunday, October 19, 2014

از حال تا کِیف

"سپیده دمِ جواد یساری" را دوست دارم و باهاش حال میکنم, قبلا تو اورکات و الان تو فیس بوکم,  شاید هم روزی برسد که این حقیقت را تو رزومهِ کاریم - در قسمت علاقمندی ها- هم بنویسم. خودم می دانم به شما هم می گویم که از موسیقی چیز زیادی نمی فهمم, ملاک ارزشگذاری هایم, "حال" است, اگر با صدای یا نوایی "حال" کنم از آن خوشم می آید, کاری هم به حرف این و آن ندارم, رودربایستی هم ندارم, خجالت هم نمی کشم. دوره دانشگاه عاشق "شهرام " از خانواده "ناظری" -نه شبپره- بودم, تعدادی هم دوستِ اوستای کار داشتیم که شجریان را دوست داشتند, اما من خوشم نمی آمد, به دلم نمی نشست. وقتی شهرام ناظری "زمستان" را میخواند با تمام وجود سرما را حِس میکردم اما فکر میکردم شجریان دارد ادا در می آورد. در هر صورت دوستان اهل فن نتوانستند قانعم کنند که شجریان از شهرام بهتر است, لااقل من این حس را نداشتم. خواننده های جدید را با "خشایار اعتمادی" شناختم که صداش رو رادیو پیام, سالهای 74- 75 در ساعات نیمه شب پخش میکرد, ادای داریوش را در می آورد, اما ما خوشمان می آمد. خواننده های جدید را دوست نداشتم و شاید بهتر بگویم درکشان نمیکردم,  تا اینکه شعر و صدای "عصار" با حال هوای اون دوران سازگار بود که نمی خواست "عروسکی"  باشد تا در " کنج دیوار" گذاشته شود و از "ابن ملجم ها"ی میگفت که "در صفوف ایســـــتاده بـر نمـــــاز" بودند. با "چاوشی " هم "حال" می کردیم وقتی با صدای محزونش از معشوق, می خواست " گوشی را بردارد" تا عاشق شیدای, با صداش" یه ذره آروم" بشود.  خواننده بود که  بعد از خواننده دیگر ظهور میکرد, من که نمی شناختم اما بعضی هایشان خوب بودند و صدایشان "حال" میداد, شاید باورتان نشود, چند هفته وقت صرف کردم تا بفهمم آهنگ "دلبر" را "امید حاجیلی" خوانده است, اما از بقیه کارهاش خوشم نیامد, چند روز پیش کنسرت "مرتضی پاشایی" بود, همانی که آهنگ تیتراژ "ماه عسلِ علیخانی" را خوانده است. می گوید سرطان دارد. شیمی درمانی, موهایش رو کاملا از بین برده. اما سرشار از امید و انرژی است. کنسرتش حسابی شلوغ بود کلی هوادار دارد, شاید به خاطر سرطانش باشد که او را تبدیل به نماد مقاومت کرده است, با این حالش هنوز می خواند. جالب بود با جسارت میگفت که پرسپولیسی است. رهبری فرد و افشین پیروانی هم آمده بودند, اما من اصلا "حال" نکردم, اما جمعیت بر خلاف من بودند. همراه با پاشایی,  یکصدا آهنگش را تکرار میکردند, انصافا هم انرژی می گذاشت و انرژیش را منتقل میکرد. انگار نه انگار که بیمار است. خودتان را جای او بگذارید, من اگر جایش بودم, اصلا نبودم!! خلاصه جمعیت حال میکردند, همانگونه که من یک زمانی با شهرام ناظری حال میکردم, کسی که یک بار به خاطرش حسابی ضایع شدم, زمانی که خواستم به برادرم کوچکم نشان دهم "شهرام" چه صدای با احساسی دارد, آهنگ "یاد گار دوست" را برایش گذاشتم, موسیقی شروع شد, صبر کردیم تا استاد بخواند, اما استاد نخواند, صبر کردیم, باز استاد نخواند, آهنگ ادامه داشت تا استاد افتخار داد و چند بار "آی عزیز دل" را با آواز تکرار کرد, باز آهنگ بود, تا بالاخره آواز شروع شد, برادرم گفت: تو این نیم ساعتی که صبر کردیم , شهرام ناظری بخونه می تونستیم سه – چهار با آهنگ " تو بودي تمام هستي و مستي و راستي و تمام قصه من" رو بشنویم, منم زود گفتم: « اینکه چیزی نیست, تو همین مدت, عباس قادری میتونست چند بار بره زیارت و برگرده... » و بعد ترانه را عوض کردیم و به صدای دلنشین عباس قادری گوش دادیم و حسابی کِیف کردیم!!!

Thursday, October 16, 2014

سقوط قیمت نفت

1- مسعود میرکاظمی وزیر اسبق نفت مصاحبه ای با خبرگزاری تسنیم – وابسته به سپاه- انجام داده است و آقای زنگنه را متهم کرده است که در خصوص کاهش سقوط قیمت نفت, منفعلانه عمل کرده و همسو با سیاستهای نفتی عربستان اعلام موضع میکند و خواستار آن شده است که ایران با همراهی ونزوئلا خواهان تشکیل جلسه اضطراری وزیران عضو اوپک شوند.
2- این روزها قیمت نفت خام به طور بی سابقه ای اُفت کرده و تا نزدیک 80 دلار رسیده است و پیش بینی میشود به قیمت های پایین تری برسد. برای این اُفت قیمت علل متعددی سیاسی و اقتصادی مطرح میشود, مثلا تعدادی از تحلیلگران سیاسی میگویند این کاهش قیمت به دلیل  انتظار بازار از ورود نفت ایران به بازارهای جهانی پس از توافق جامع با کشورهای غربی است و از این رو توافق ایران با جهان غرب را قطعی میدانند, اما درصد زیادی این کاهش را به دلیل تولید "نفت شیل" توسط آمریکا میدانند.
3- آمریکا, بزرگ ترین مصرف کننده نفت خام است و در عین حال بیشترین ذخائر "نفت شیل" را داراست. در این سالها که قیمت نفت به بالای 100 دلار رسیده و تثبیت شده بود اقدام به سرمایه گذاریهای زیادی برای تولید این ماده کرده است و توانسته میزان تولید نفت خود را چندین برابر کرده و از عربستان سبقت گرفته و تولیدش را به بیش از سیزده میلیون بشکه در روز برساند. لازم به توضیح است که ایران در قبل از انقلاب, چهارمیلیون و سیصد هزار بشکه در روز تولید نفت داشت که این میزان پس از انقلاب کاهش چشمگیری داشت و تنها توانست برای مدت کوتاهی در سالهای پایانی ریاست جمهوری آقای خاتمی تولیدش را به 4 میلیون و صد هزار بشکه برساند و میزان تولید در پایان ریاست جمهوری اقای احمدی نژاد – مطابق آمار غیر رسمی- به دو میلیون هفتصد هزار رسید که از این میزان سهم مصرف داخلی نزدیک دو میلیون بشکه است.
4- نفت شیل یا نفت سنگ, محصولی است که از سنگ نفت یا سنگ کروژن یا شیل نفت - که یک سنگ رسوبی دانه ریز وغنی از مواد آلیِ حاوی کروژن است- استخراج میشود. نفت شیل یک جایگزین برای نفت خام معمولی است. با این حال، استخراج نفت سنگ از تولید نفت خام, هم از نظر مالی و هم از لحاظ اثرات زیست محیطی آن پر هزینه تر است و هزینه تولید آن در حدود 80 دلار برای هر بشکه برآورد میشود. البته تعدادی از موسسات آمریکایی اعلام کرده اند که با تکنولوژی که برای استخراج "نفت سنگ" به کار برده اند توانسته اند هزینه استخراج آن را تا 60 دلار کاهش دهند.
5- کشورهای عضو اوپک و در راس آن عربستان, همیشه تلاش کرده اند تا تعادلی بین قیمت نفت و اقتصاد جهانی ایجاد نمایند و هرگاه قیمت نفت کاهش پیدا میکند تولید و صادرات  را کاهش میدهند تا مانع از سقوط قیمت آن شوند ولی این بار شواهد نشان میدهد عربستان تمایل چندانی به این کار ندارد و به صورت بی سر و صدا به فعالان بازار نفت اعلام کرده که این کشور با کاهش قیمت نفت خام برای یک دوره تمدید شده مشکلی ندارد که یک تغییر شدید در سیاست این کشور است که احتمالا هدف از آن جلوگیری از افزایش تولیدکنندگان رقیب از جمله پروژه های نفت شیل آمریکا است.

6- اگر قرار بر کاهش تولید اوپک باشد این عربستان است که باید درصد زیادی از تولید خود را بکاهد و ایران با توجه به تولید و صادرات محدودی که دارد عملا توان چانه زنی و تاثیرگذاری زیادی بر سیاست های اوپک ندارد. اینجا فرض کنیم مطابق خواسته آقای میرکاظمی, نشست اضطراری اوپک تشکیل میشود ولی به دلیل اینکه پیش از نشست با عربستان هماهنگی و توافقی صورت نگرفته است این نشست به نتیجه مطلوب نمی رسد و این می تواند پیام واضحی به بازارها باشد تا روند سقوط قیمت شدت بیشتری بگیرد. 

Sunday, October 12, 2014

داعش در تهران !!!

کل ماجرا, کمتر از یک دقیقه بود. دم غروب, ناگهان صدای انفجار آمد, سکوت حاکم شد. نگاهها به هم گره خورد . صدای انفجار دوباره تکرار شد. این بار ضعیف تر بود. یکی حرف دل بقیه را زد. داعش به تهران رسیده است! دوباره صدای انفجار تکرار شد. این بار,  صدای انفجار, باز هم ضعیف تر شد. فاصله خطر کمتر شده بود. بچه ها, تک تک به صدا در آمدند, یکی احتمال داد این صدا, صدای انفجارنیست ولی صدای تیراندازی, حتما هست. سکوت و ترس ادامه پیدا کرد.  ناگهان همه خندیدند وقتی نورِ  فشفشه های "عید غدیر" را در آسمان شهر دیدند, خطری نبود. خیالها راحت شد. دوباره, جریان عادی زندگی  ادامه پیدا کرد اما همه همچنان گوش به زنگ حادثه ای هولناک نشسته بودند.

Friday, October 10, 2014

عادت

 ".....وقتی پدر مُرد, اگنس ناچار شد مراسم تشییع را برایش ترتیب بدهد. اگنس می خواست در مراسم هیچ خطابه و سخنرانی نباشد و فقط قسمت "آدجیو سمفونی ده مالر" پخش شود. این قطعه از قطعه های مورد علاقه پدر بود. اما این سمفونی بینهایت غم انگیز است و اگنس نگران آن بود که در طی مراسم نتواند جلوِ گریه اش را بگیرد. برایش گریه کردن در مقابل دیگران تحمل ناپذیر و ناخوشایند بود. بنابراین صفحه را روی گرامافون گذاشت و به آن گوش کرد. یک بار, دو بار, سه بار. موسیقی او را به یاد پدرش انداخت و گریه کرد. اما وقتی نوای "آدجیو" هشت یا نه بار در اتاق طنین افکند, قدرت موسیقی کم شد و پس از آنکه سیزده بار صفحه را شنید دیگر اثرش چنان کم شد که انگار سرود ملی پاراگوئه را می شنید. از برکت این تمرین توانست در سراسر مراسم تشیع چشمان خود را خشک نگه دارد....."

این روزها چه باید بکنیم و چه وظیفه ای در مقابل خشونت ها و جنایات داریم, به نظرم میلان کندرا در بخشی از  کتاب "جاودانگی" برای یافتن پاسخ مناسب کمک مان کرده است. شاید مهمترین وظیفه ما, به عنوان مردم عادی که نه وظیفه سیاسی و نه توان  نظامی داریم این باشد که تلاش کنیم به اخبار جنایت ها و خشونت ها عادت نکنیم. 

Sunday, September 21, 2014

شرافت و صداقت


يکي از کانالها يه برنامه مستند حيات وحش رو پخش ميکرد.نشون ميداد يه گروه محقق يه سري لاشه مرغ رو داخل يه توري گذاشته بودن و چند گودال به فاصله هاي 10-20 متر از هم حفر کرده بودن!
بعد از مدتي يه روباه اومد و کمي بو کشيد و يه مقدار اين لاشه مرغا رو جابجا کرد و رفت؛ کارشناس تيم رو به دوربين کرد و گفت اين الان ميره و بقيه گله و دوستاش رو مياره؛ و با استفاده از يه ربات جرثقيل توري رو جابجا کردن و اوردن تو گودال دوم و استتارش کردن و با يه مايعي که اسپري کردن اثر بو رو از مسير از بين بردن!
تقريبا نيم ساعت بعد روباه و 7-8 تا روباه ديگه اومدن سر گودال اول و هرچي گشتند مرغها رو پيدا نکردن هر چي زمين رو بو کردن فايده نداشت و اون 7-8 تا رفتن و اين روباه اولي دوباره شروع به گشتن کرد! جالبيش اينجا بود که هي با سرعت ميگشت و بعد سرشو بالا مياورد و به دوستاش که داشتن دور ميشدن نگاه ميکرد دوباره بو ميکشيد!
اينها با استفاده از سيم کمي روي گودال دوم رو باز کردن تا حدي که روباه ديد مرغا رو!
اين دفعه خيلي جالب بود! روباه يکي از مرغا رو با دندون گرفت و با خودش برد!
اين تيم کارشناس اومدن و دوباره همون کار رو تکرار کردن و توري رو به گودال سوم بردند!
روباهها وقتي رسيدن هرچي گودالها رو گشتن و هر چي زمين رو بو کشيدن چيزي نبود و دوباره رفتن!
روباه اول رو نشون داد که اين بار ديگه جست و جو نکرد و رفت داخل گودال دوم دراز کشيد و به حالت خوابيده موند يه چند دقيقه صبر کردن و ديدن خبري نيست نزديکش رفتند و چک کردنش ديدن کاملا مرده!!
جالب اين بود که لاشه روباه رو به مرکز دامپزشکي بردن و کلي ازمايش کردن ديدن دقيقا عکسها و ازمايشات نشون ميده اين حيوون براثر يک شوک عصبي سکته کرده و مرده!! و....
****
با خودم داشتم فکر ميکردم وقتي قرآن ميگه: اولئک کلانعام بل هم اضل!
روباه که نماد مکر و حيله گري در حيوانات هست وقتي احساس ميکنه صداقتش بين دوستاش از بين رفته سکته ميزنه و ميميره!! ار خجالت ميميره!!!
ولي بعضی آدما هستن روزي هزاران دروغ به زبون ميارن پشت تريبون سر کلاس بين دوستاش ... بعد جالبيش اينه حتي وقتي دروغاش اشکار ميشه راست راست ميگرده و اصلا و ابدا هم خم به ابرو نمياره و اسفناکتر اينکه باز هم تکرار تکرار تکرار!!!
چقدر زشته که انسان به جايي برسه که حيوانات ازش در کرامت اخلاقي پيشي بگيرن!!!

توضیح : این مطلب  رو تو چند تا وبلاگ و صفحه فیس بوک دیدم ولی نتونستم منبع اصلی اش رو پیدا کنم. 

Sunday, September 14, 2014

بخش عمومی غیر دولتی

آیا شرکتهای بخش عمومی غیر دولتی از شرکتهای دولتی مشابه, کار آمدتر اداره می شوند؟
این سئوالِ امشب برنامه پایش با اجرای مرتضی حیدری بود که یکشنبه ها از شبکه یک سیما پخش میشود. مرتضی حیدری در توضیح شرکتهای بخش عمومی توضیح که این شرکتها متعلق به دولت نیست و از طرفی متعلق به مردم هم نیست!! بعد اعلام شد که بنیاد جانبازان, بنیاد 15 خرداد, صندوق بازنشستگی, بنیاد تعاون ناجا, قرارگاههای خاتمی الانبیا و اوصیا, شهرداریها, فدراسیون های ورزشی, هلال احمر, خیریه ها و ....جزء این بخش هستند. مهمان برنامه هم گفت که آمار دقیقی از میزان سرمایه این شرکتها وجود ندارد ولی با تقریب می توان گفت نزدیک 70 درصد از سرمایه کشور در دست این شرکتها قرار دارد و عموما در فعالیتهای مشارکت دارند که سود تضمین شده بالایی دارند مثلا در فعالیتهای بانکی یا صرافی ها, بازرگانی, واردات, مسکن, ساخت و سازهای تجاری, حوزه پیمانکاری و ... حضور جدی دارند. این شرکتها از سال 87 مجاز شدند در راستای واگذاری های اصل 44 قانون اساسی در فعالیتهای اقتصادی شرکت نمایند و عموما بر اساس قانون معاملات دولتی اداره نمی شوند و هر کدام قوانین خودشان را دارند هر چند که بایستی فعالیتهایشان را هر شش ماه به سازمان بورس اعلام کنند. این شرکتها با این میزان سرمایه به صورت جدی رقیب اقتصادی دولت هستند و می توانند به راحتی سیاستهای اقتصادی دولت را به چالش بکشند و یا با میزان تاثیر گذاری که در مجلس دارند می توانند هم در حوزه تصویب قوانین و هم در حوزه عزل و نصب ها دخالت کنند. شرکتهای که تقریبا هیچ شفافیتی در صورتهای مالی آنها وجود ندارد و عمدتا از پرداخت مالیات معاف هستند و تبدیل به حیاط خلوت افراد ذی نفوذ هستند. 

Saturday, September 13, 2014

داعش

چند روز قبل از اینکه آمریکا به عراق حمله کند طارق عزیز - وزیر خارجه صدام-  برای آخرین بار به تهران سفر کرد.آزاد کردن آخرین زندانی ایرانی از زندانهای عراق یکی از خواسته های ایران در این سفر بود. آن زندانی از دوستان ما و یکی از دانشجویان علم و صنعت بود که در سفر زیارتی به عراق توسط استخبارات بازداشت شده بود. ایشان در حالی که گوش مجسمه صدام را پیچانده بوده, چند تا عکس با مجسمه صدام گرفته و بُرده بود به یکی از عکاسی های نزدیک حرم امام حسین داده بود تا برایش ظاهر کنند, اما عکاسی های اطراف حرم که از روی ترس با استخبارات همکاری میکردند, خیلی زود راپورتش را میدهند و بازداشت میشود. در بازداشتگاه بی خبر از همه جا, شکنجه شده, کتک خورده و حسابی سختی کشیده بود. امیدی به آزادی نداشته  تا اینکه به طور ناگهانی, چند ساعت قبل از حمله آمریکا آزاد میشود. همین که پایش به تهران رسید به جمع چند نفره دانشجویانی پیوست که در اعتراض به حمله آمریکا به عراق در مقابل دفتر سازمان ملل تجمع کرده بودند!! خودش قبول داشت و می دانست که اگر آمریکا به عراق حمله نکرده بود سرنوشت سختی انتظارش را میکشید اما نمی توانست تناقضهای فکریش را با هم جمع کند, این داستان سالهاست که گریبان سیاست خارجی کشور را گرفته است, مثلا در موضوع داعش همه می دانند در حال حاضر این تهاجم آمریکا است که توانسته مانع گسترش سرطانی داعش شود و اگر ایران حتی میتوانست با داعش مقابله کند ناچار میشد در عراق دخالت عریان تری کند و در نتیجه آن, جنگ فرقه ای بین شیعه و سنی در منطقه اوج گرفته و به تبع آن, داعش قدرت بیشتری می یافت اما با این وجود ایران به شکل کلیشه ای ناچار است برای جلب رضایت تعدادی از مردم که مثل آن دوست ما فکر میکنند حمله نظامی آمریکا به داعش در سوریه و عراق را محکوم کند.

Friday, August 29, 2014

مرز اسارت

صبحانه؛ مساله مشترک ما کارمندان است. بالای 80 درصد, ناشتا پشت میز کارمان می نشینیم. البته کسی تا ظهر گرسنه نمی ماند. هر کسی به روشی یا با جمعی صبحانه اش را میخورد. تعدادی از شرکتها هم هستند که به فکر مشکل پرسنلشان هستند و رسما برنامه صبحانه دارند. کارکنان اگر قبل از ساعت کاری به محل کارشان بیایند می توانند از این برنامه استفاده کنند. نان تازه میگیرند و در کنار سبزی, خیار, گوجه و پنیر می چینند و یک صبحانه درست و حسابی تدارک می بینند. سالها قبل, ما هم تصمیم گرفتیم مثل آنها برنامه رسمی صبحانه برقرار کنیم اما یکی از دوستان, به شدت با این کار مخالفت میکرد. استدلالش این بود, شاید الان همگی از این تصمیم خوشحال شویم ولی باید بدانیم هنگامی سیستمی خودش را مجاز بداند به شکم یا صبحانه افرادش کار داشته باشد, خود را مجار به دخالت در بقیه وجوه کارکنانش مثل فکر و ذهنشان هم خواهد دانست و کم کم میخواهد پس از اینکه دنیایشان را آباد کرد به آخرتشان هم رسیدگی کند و بالاخره به کمتر از اسارتشان رضایت نخواهد داد. ما استدلالش را نپذیرفتیم اما به دلایل دیگری نتوانستیم برنامه صبحانه را پیاده کنیم. گذشت تا اینکه هفته قبل چند نفر از کارکنان یکی از این شرکتها – که در آن صبحانه برقرار بود - به دفتر ما آمدند. همگی کت,شلوار و پیراهن یک شکل و یک رنگ پوشیده بودند, وقتی به شوخی گفتم به سلامتی گروه سرود تشکیل داده اید, جواب دادند شرکت برایشان لباسهای یک فرم و یک رنگ تهیه کرده و مجبور هستند تا همگی لباس متحدالشکل بپوشند. احتمالا مطابق پیش بینی دوست ما آن شرکت تا یکسان کردن آخرت کارکنانش نهضت را ادامه خواهد داد.

Thursday, August 21, 2014

آنچه ما مدیریت می‌نامیم شامل چیزهایی می‌شود که کار کردن را برای افراد دشوار می‌سازند.

سالن جلسات کیپ تا کیپ از مدیر و کارشناس پر میشود, صندلی های سالن کم می آید, طوری که ناچار می شوند از این وَر و آن وَر صندلی برای دیر رسیده ها و  جا مانده هایِ سرپا مانده, جور کنند. جلسه ای که قرار بود یک ساعت باشد, لنگان لنگان بعد از یک ساعت تازه رسمیت پیدا میکند. تقریبا دستور جلسه ای در کار نیست. اگر هم هست کسی به آن وفادار نیست, هر کس از دری سخنی میگوید. جلسه بعد از سه ساعت به پایان میرسد. جلسات بعدی که باید سه ساعت قبل- بعد از این جلسه-  شروع میشد با تاخیر سه ساعته شروع میشود. آنها هم مثل جلسه اول هستند و با تاخیر به پایان میرسند و زنجیروار تاخیرها به هم منتقل میشود. جلسات پایانی به نیمه شب موکول میشود. فردا هم مثل امروز می شود. این داستان امروز نیست, بلکه دیروز هم اینگونه بوده است و فردا هم به همین شکل خواهد بود. اصلاح طلب و اصولگرا هم ندارد. همه در تباه کردن وقت و زمانِ سازمان و کارکنانش شبیه هم عمل میکنند. مدتها بود که می خواستم متنی تهیه کنم و با استدلال نشان دهم صدمه ای که صنعت نفت از تعداد و زمان  جلسات خورده است از تحریمها نخورده است. اما دسته بندی مطالب درست جور در نمی آمد تا اینکه امروز مقاله ای با عنوان "خلوت سازی شرکت" از نشریه اکونیست که ترجمه اش درهفته نامه تجارت  فردا منتشر شده است را خواندم. مقاله ای که که خواننده ایرانی تصور میکند نویسنده اش از عمق سازمانهای ایرانی برخواسته است و راه حل های ساده و در عین حال موٍثری  را برای بهینه کردن زمان در شرکتها ارائه می کند. مثلا می گوید که شرکت اینتل قانونی تدوین کرد که تشکیل جلسه بدون هدف شفاف را ممنوع می‌ساخت. شرکت رایانه‌ای چینی لنووا به کارمندان اختیار می‌دهد در صورت خروج جلسه از دستور کار آن را متوقف سازند، درست همان‌گونه که کارگران خط تولید در شرکت خودروسازی تویوتا حق دارند در صورت بروز مشکل خط مونتاژ را متوقف کنند. طبق گزارش گروه بین (Bean Group) یک شرکت تولیدکننده موفق شد با نصف کردن زمان جلسات و رساندن آن به 30 دقیقه و الزام به حضور حداکثر هفت نفر در جلسه صرفه‌جویی معادل حذف 200 شغل ایجاد کند.

پیشنهاد میکنم این مقاله را بخوانید و هر جایی که هستید آنرا به کار ببرید.
http://tejarat.donya-e-eqtesad.com/fa/packagestories/details?service=economy&story=4088c765-e816-449a-8e48-e972297dc1fb

Saturday, August 16, 2014

سرباز زخمی

دوست دیرینه‌اش در وسط میدان جنگ افتاده بود. می‌توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فراگرفته، حس کند. سنگر آنها توسط تیرهای بی‌وقفه دشمن محاصره شده بود.
سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند بیرون برود و خودش را به منطقه مابین سنگر خودی و دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود نجات دهد؟
ستوان پاسخ داد: “می‌توانی بروی اما من فکر نمی‌کنم ارزشش را داشته باشد‌، دوست تو احتمالا مرده و تو فقط زندگی خودت را به خطر می‌اندازی.”
حرف‌های ستوان را شنید، اما سرباز تصمیم گرفت برود…
به طرز معجزه آسایی خودش را به دوستش رساند، او را روی شانه‌های خود گذاشت و به سنگر خودشان برگرداند. ترکش‌هایی هم به چند جای بدنش اصابت کرد.
وقتی که دو مرد با هم بر روی زمین سنگر افتادند، فرمانده سرباز زخمی را نگاه کرد و گفت: “من گفته بودم ارزشش را ندارد، دوست تو مرده و روح و جسم تو مجروح و زخمی است.”
سرباز گفت: “ولی ارزشش را داشت.”
ستوان پرسید: “منظورت چیست؟ او که مرده!”
سرباز پاسخ داد: “بله قربان! اما این کار ارزشش را داشت، زیرا وقتی من به او رسیدم او هنوز زنده بود و به من گفت:
مـی‌دانـسـتـم کـه مـی‌آیـی!”
همیشه نتیجه مهم نیست. کاری که تو از سر عشق و وظیفه انجام می‌دهی مهم است.
مهم آن کس یا چیزی است که تو باید به خاطرش کاری انجام دهی.
پیروزی یعنی همین!
منبع : در چند وبلاگ خواندم ولی نتوانستم نویسنده یا مترجمش را پیدا کنم.

Friday, August 8, 2014

حق ساده ای برای زنان

هفته گذشته همسر یکی از دوستانم با دختر هفته ساله اش به بانک می رود تا برای اولین پس انداز قُلکی دخترش حساب بانکی باز کند. دختری که سالهاست در تربیت, آموزش و پرورش او تلاشی مضاعف کرده است تا در آینده دخترش بتواند انسانی توانمند برای جامعه و خودش باشد. اما چون نمی دانسته است قوانین بانکی به یک زن اجازه نمیدهد برای فرزندش حساب باز کند بنابراین هرچقدر اصرار میکند پیش چشمان نگران دخترش نتیجه ای نمیگیرد. دوستم از این موضوع ناراحت بود اما بیشتر ناراحتی اش به این دلیل بود که می دید بیشتر آموزشهایش در اولین برخورد دخترش با جامعه رسمی و اداری نقش بر آب شده است. به نظرم این روزها که جدال رسانه ای در مورد "تفکیک جنسیتی" پس از بخشنامه آقای قالیباف به اوج خود رسیده است شاید بهتر باشد توجه جامعه به مسائلی از این دست بیشتر شود, مسائلی که نه "غیرت دینی" آقای قالیباف و رفقایش را بر می انگیزد و نه برطرف کردن انها برای دولت یا نظام هزینه معنوی سنگینی دارد.

Sunday, August 3, 2014

کشاورزی در کویر

این روزها جنگ غزه – به درستی - در رتبه اول اخبار رادیو و تلویزیون قرار دارد و بعد از آن  تحلیل ها و گزارشهای صنعت خودرو در رتبه دوم قرار میگیرد. تقریبا در همه تحلیلها صنعت خودرو ایران با صنعت خودرو کره جنوبی مقایسه میشود و مدام بر خودروسازان ایرانی سرکوفت زده میشود که چرا اینقدر از همکاران کره ای شان عقب افتاده اند. تلویزیون هم جوی به راه انداخته است که انگار کل صنعت کشور در رتبه های متوسط به بالا قرار دارند و فقط خودروسازها عقب مانده اند. مثلا صنعت نساجی کشور در قله درخشان منطقه قرار دارد یا اینکه در صنعت پوشاک یا کفش توانسته ایم صادر کننده برتر منطقه باشیم. چرا راه دور برویم, صنعت نفت ما سالها قبل از کره یا چین شکل گرفته است ولی وضعیت تکنولوژی یا ساخت تجهیزات ما در مقایسه با این کشورها تاسف انگیز است. کفش ملی, کفش بلا, کفش وین, شادان پور یا نساجی کرمانشاه, ایران مرینوس, نخ خمین, نساجی بروجرود و ... همه از بین رفته اند و شاید نام انها را حتی جوان ترها نشنیده باشند. واقعیت این است که نمی شود در کویر کشاورزی کرد و تا همین جا هم صنعت خودرو مردانگی کرده که زمین نخورده است, شاید بهتر باشد برای اینکه به جواب صحیح برسیم به جای اینکه به صورت کلیشه ای هوندا با ایران ناسیونال را مقایسه کنیم بیاییم کل صنعت کشور را با مشابه های خارجی شان مقایسه کنیم.

Friday, July 18, 2014

فرودگاه بین المللی برای شهر قم!

من هر دو هفته,  یک بار به اراک میروم تا پدر و مادرم را ببینم, بعد از اینکه از قم  10 کیلومتر به سمت اراک برانیم یک تابلوی بزرگی در مقابل مجموعه بزرگ در حال ساختی نصب شده که نشان میدهد در آینده ای نزدیک قرار است در آن مکان "فرودگاه بین المللی قم" ساخته شود. بله بین المللی! شهری که در حال حاضر, بزرگترین فرودگاه بین المللی کشور یعنی فرودگاه امام در 70 کیلومتریش قرار دارد, قطعا به یک فرودگاه بین المللی دیگر نیاز نخواهد داشت. به فرودگاه داخلی چطور؟ اصلا ساخت چنین فرودگاهی توجیه اقتصادی دارد؟ برای پاسخ, می توان تجارب گذشته را مرور کرد. ابتدا شهر خودمان اراک را که از نظر مکانی و راههای دسترسی به قم شباهت دارد را مثال می زنم. در شهر ما پس از مدتها با فشار نمایندگانش در مجلس یک فرودگاه ساخته شد. فرودگاهی که سالها بود به دلیل عدم استقبال شهروندان و ایرلاینها, بدون استفاده مانده بود تا اینکه 3 یا 4 سال قبل دوباره فشارهای سیاسی چواب داد و قرار شد پروازهای به مشهد از آن آغاز شود. رسانه های محلی از این موضوع کلی ذوق کردند و با شادی آغاز آن را به مردم اراک اعلام کرده و تبریک گفتند, اما خیلی زود معلوم شد مسافری برای پرواز وجود ندارد و پروازها  تقریبا بدون مسافر به مشهد میرفت و بر میگشت, کار به آنجا رسید که گزارشی در اخبار 20:30 نشان داد که یکی از پروازها, فقط یک مسافر انجام شد. نتیجه معلوم بود.مدتی بعد پروازها دوباره تعطیل شد و فرودگاه بدون استفاده باقی مانده است و علاوه براینکه  سرمایه اولیه ساخت آن تلف شده است سالانه برای نگهداری آن هزینه های قابل توجهی صرف میشود. واقعیت این است که بیشتر مسافرتهای شهرهای کشور به سمت تهران است و در صورتی که فاصله شهری تا تهران کم باشد نه از نظر زمانی و نه از  نظر اقتصادی برای مسافران توجیه ندارد که از هواپیما استفاده کنند. احتمالا این وضعیت برای فرودگاه همدان یا زنجان هم اتفاق افتاده باشد. پس به نظر می رسد که ساخت چنین پروژه بزرگی اصلا توجیه اقتصادی ندارد و انجام آن یا تحت فشارهای سیاسی تصمیم گیری شده است یا همان مسئولانی(!) تصمیم به انجام آن گرفتند که  پروازهای با مسافران زیر 10 نفر را ماهها از ایران به مقصد ونزوئلا ایجاد کرده و بر ادامه اش اصرار داشتند. در هر حال, بهتر است تصمیم گیران فعلی کشور, فورا این پروژه را متوقف کنند تا منابع کمتری از کشور به هدر برود, به قول معروف, جلوی ضرر را از هر کجا بگیریم منفعت است. البته در این مورد خاص منفعت در منفعت است چون میتوان حدس زد همان فشارهای که باعث شده برای این شهر فرودگاه بین المللی ساخته شود, قطعا می توانند کاری کنند که حتی هواپیما با یک مسافر هم که شده به پرواز در بیاید.  

Wednesday, July 2, 2014

جامعه و فوتبال

این روزها فشار زیادی به وزارت ورزش یا فدراسیون فوتبال وارد میشود تا قرارداد کارلوس کیروش را تمدید کند. این فشارها را می توان در تلویزیون, روزنامه ها, سایتها و محافل اداری, خانه ها و پارکها مشاهده کرد, حتی نمایندگان مجلس هم وارد ماجرا شده اند, اما چرا این موضوع اینقدر برای جامعه مهم میشود؟ آیا مسائل مهم تری وجود ندارد یا در گذشته وجود نداشته است تا خواسته مردم تبدیل به مطالبه عمومی شود و دولت یا حاکمیت را ناگزیر به عقب نشینی از تصمیمات خود نماید. به نظرم خیلی از تصمیمات اشتباه در کشور به مسائل سیاسی یا ایدئولوژیک ارتباطی ندارد و به راحتی و بدون نگرانی از عواقب سیاسی در آن مورد, می توان اعلام نظر کرد. اما چرا جامعه حساس نمی شود؟ مثلا چرا جامعه در مورد تولید بنزین آلوده یا بحث توقف سواپ نفت خام یا قراردادهای 35 ماهه توسعه فازهای پارس جنوبی حساسیتی زیادی نشان نداد. در این موارد بیشتر از اینکه تقصیر را به گردن جامعه بیاندازیم یا تصمیم گیران را مقصر 100 درصد بدانیم باید به نقش جامعه متخصص هم اشکال گرفت. حال سئوال پیش می آید که بخش متخصص جامعه چه وظیفه ای دارد؟ این بخش وظیفه دارد که مشکلات را به زبان ساده برای جامعه مطرح کنند. یعنی عواقب تصمیمات  و قوانین تصویبی را به زبانی به جامعه منتقل کند تا جامعه به صورت کامل درک کند قرار است چه بلایی بر سر منافعش بیاید, آن وقت آنها که در همین جامعه به مجلس و دولت راه یافته اند مجبور می شوند پاسخ بدهند و راه حل بیان کنند و بسیار قبل از اینکه دیگر دیر شده باشد مشکل را به جای اینکه  در خارج مرزهای جامعه یا در پشت درهای بسته حل کنند ناگزیر خواهند شد مشکلات را - به مانند مسائل فوتبال- در درون جامعه طرح و حل کنند.

Sunday, June 22, 2014

نیروگاه تلمبه‌ای ذخیره‌ای

ساعات "پیک مصرف" را شاید یکی از مهمترین چالشهای شرکتهای تولید و توزیع برق دانست. ساعات محدودی که شرکتها برقی ناچار هستند بر اساس بار حداکثر آن , ظرفیت تولید نیروگاهها را بالاتر تدارک ببینند و به دلیل اینکه بیشتر نیروگاهها نمی توانند به صورت  ON/OFF کار کنند و از آنجایی که امکان ذخیره برق تولیدی در ساعات غیر پیک وجود ندارد عملا به خاطر همان زمانهای محدود "پیک مصرف", ظرفیت تولید زیادی بدون استفاده باقی می ماند بنابراین شرکتها با ارائه مشوقها یا راهکارهایی تلاش می کنند تا با تغییر عادات مصرف کنندگان, بارِ "پیک مصرف" را کاهش دهند, مثلا کنتورهای تایمری را به کار میبرند و هزینه برق مصرفی را در ساعات پیک, گران تر و در ساعت دیگر ارزان تر در نظر میگیرند. اما معمولا این مشوقها خیلی نمی تواند موثر شود بنابراین از روشهای "ذخیره نیرو" استفاده میشود. روشهای ذخیره نیرو میتواند شامل ذخیره آب, یا در کشورهایی که امکان ساخت سد وجود ندارد ذخیره هوای فشرده، ذخیره سازی چرخ طیار، ذخیره ساز حرارتی، ذخیره ساز مغناطیسی ابر رسانا و ذخیره ساز ابرخازن استفاده میشود که این روشها نسبت به ذخیره آبی هزینه و تکنولوژی بالاتری نیاز دارد لذا "ذخیره تلمبه ای" یا همان ذخیره آب نسبت به سایر روشها متداول تر است. در این روش در مواقعی که تقاضای مصرف برق کم است (مثلا هنگام شب)  آب را با استفاده از پمپها از یک مخزن پایینتر به یک مخزن بالاتر انتقال میدهند و هنگامی که تقاضای برق زیاد میشود آب را با توان ثقلی به مخزن پایین برمیگردانند تا توربینها و در نهایت ژنراتورها  به گردش درآید و برق تولید میشود. به زبان ساده تر با این راهکار برق ارزان( ساعت کم مصرف) را به برق گران( پیک مصرف) تبدیل میکنند.
در کشور ما نیز نیروگاه ذخیره تلمبه ای سیاه بیشه با ظرفیت 1000 مگاووات در سالهای گذشته راه اندازی شده است و همانگونه که توضیح داده شد این نیروگاهها ظرفیت شبکه تولید برق را افزایش نمیدهند و عملا نقش ذخیره ای دارند

Thursday, June 5, 2014

معرفی انرژی زمین گرمایی یا ژئوترمال

از زمانی که جیمز وات فهمید بخار آب می تواند دَرِ کتری را بالا و پایین ببرد, انسان به دنیال تولید بخار آب بوده است تا بتواند چرخهای دنیا را راحت تر بچرخاند. از زغال سنگ, نفت, اتم وچیزهای دیگر برای تولید بخار استفاده کرده است اما یکی از آرزوهایش این بوده که گرمای مرکز زمین را به سطح زمین بیاورد و چه بهتر که این انرژی را به صورت بخار داغ - که در سطوح زیریین زمین محبوس است و گاهی به صورت آتشفشان یا چشمه های آب گرم بالا می آید - را کنترل شده به سطح زمین بیاورد. اما این کار آنطور که تصور میکنیم آسان نبود, چون  بایستی میزان عمق حفاری به گونه ای باشد که استفاده از انرژی زمین توجیه اقتصادی داشته باشد بنابراین انتخاب محل حفاری خیلی مهم است تا نیاز به حفاریهای عمیق نباشد. این نقاط معمولا درگذشته محل آتشفشانها بوده است یا الان محل چشمه های معدنی است. حفاری در این چاهها به دلیل اینکه دمای در حدود 200 درجه سانتیگراد دارد نیاز به تجهیزات و تکنیک خاصی دارد که چند وقتی است شرکتهای حفاری نفتی ایران ادعا میکنند به تکنولوژی آن دست پیدا کرده اند. بعد از این که حفاری تمام شد دو گزینه برای بالا آوردن انرژی گرمایی وجود دارد:

روش اول : استفاده از بخار داغ محبوس شده در داخل زمين: بخار داغ 250 درجه سانتيگراد است و با فشار زياد قابل دسترس است. بخار داغ آب معمولا در عمق 2000 متري زمين قرار دارد.
روش دوم : اين روش درحالت خشک است يعني با تزريق آب به صخره‌هاي زير زميني که بسيار داغ هستند، مي‌توان آب داغ يا بخار داغ توليد کرد. بهره کار در اين روش 10 الي 17 است. 

در ایران نیز از سال 1354 مطالعات مربوطه اغاز شده است و بعد از توقف 20 ساله مجددا مطالعات و فعالیتها آغاز گردیده است که عمده حفاریها در آذربایجان صورت گرفته است.

پیشنهاد میکنم در صورتی که به اطلاعات  بیشتری نیاز دارید به لینک زیر مراجع نمایید که به زبانی ساده این انرژی را توصیف کرده است:                              http://yer-tanitim.blogfa.com/

Wednesday, June 4, 2014

بی شعوری

دوشنبه برنامه سفر به دزفول داشتم که هوای تهران طوفانی شد. خیابانها شبیه فیلمهای تخیلی بود. شاخه های شکسته درختان را همه جا میشد دید. ماشین ها در ترافیک سنگین گیر افتاده بودند. پرواز سر موقع انجام میشد. این را از سامانه اطلاع رسانی فرودگاه و شمازه تلفن 199 چک کردم. کلی استرس داشتم که سر وقت به فرودگاه نرسم ولی با کلی مکافات سر وقت به فرودگاه رسیدم. همه پروازها تاخیر داشت. جمعیت زیادی منتظر بودند تا تکلیف پروازشان روشن شود. جای سوزن انداختن نبود. همه صندلی ها پر شده بود, تعدادی زیادی هم روی زمین نشسته بودند. دیگر هوای بیرون آرام شده بود. پرواز ما  تاخیر نداشت. سر وقت کارت پرواز را گرفتم و منتظر ماندم تا ساعت پرواز برسد. پرواز ما ساعت 20:50 با هواپیمایی آسمان بود. دقیقا تو همین ساعت- ساعت 8 و 40 دقیقه-  اعلام کردند که پرواز نزدیک 3 ساعت تاخیر دارد و ساعت 12:05 انجام خواهد شد. عصبانی شدم, سراغ مسئولینشون رفتم, خانمی اونجا بود که کلی مسافر دور و برش جمع شده بودند و با سئوالهاشون حسابی کلافه اش کرده بودند. یهو با صدای بلند گفت: « چرا درک نمیکنید اوضاع بحرانیه و کنترلش از دست ما خارج شده». وقتی اوضاع را دیدم دلم برای اون خانم سوخت و البته ناراحتیم از هواپیمایی آسمان بیشتر شد. این هواپیمایی که میدانست پروازش تاخیر دارد, پس چرا مثل سایر شرکتهای هواپیمایی تاخیرش را در سایتش اعلام نکرد یا به اطلاعات پرواز فرودگاه اطلاع نداد تا مسافرین با آن شرایط سخت و ترافیک ناچار نشوند به فرودگاه بیایند و ساعتها وقتشان را در فرودگاه تلف کنند. مطمئنا در شرایط بحران اگر سازمانها مرتبط با مردم در وقت مناسب اطلاع رسانی لازم را داشته باشند تبعات بحران ناخواسته و خارج از کنترل مثل طوفان این هفته تهران به مراتب کمتر شود و این کار نه هزینه و نه هوش زیادی نیاز ندارد بلکه اندکی شعور و درک می خواهد.

Wednesday, May 28, 2014

میدان گازی مشترک ایران با انگلیس در شمال اروپا!!

هر وقت بحث توسعه و تولید از میادین نفت و گاز کشور میشود ناخودآگاه یاد خوزستان یا خلیج فارس می افتیم اما شاید برایتان باور کردنی نباشد که ایران یک میدان نفتی و یک میدان گازی در شمال اروپا دارد. این دو میدان بخشی از بلوکهای متعلق به انگلیس در دریای شمال است که در نزدیک سواحل ایرلند قرار دارد. امتیاز این میادین را ایران وقتی که درآمد نفتی اش چند برابر شده بود همزمان با سایر سرمایه گذاریهای خارجی اش مثل 30 درصد سهام گروه فولاد تیسن کروپ المان و بخشی از سهام مرسدس بنز خریداری کرد. میدان گازی که ایران 50 درصد مالکیتش را به دست آورد رام  (Rhum)  نام دارد. سهام بخش ایرانی میدان رام  در اختیار شرکت نفت ایران که در بریتانیا ثبت شده است و با نام  IOC UK شناخته میشود قرار دارد و 50 درصد باقی آن در اختیار شرکت بریتیش پترولیوم قرار دارد. هر چند که این میدان در سال 1977 کشف شده، اما به دلیل مشکلات فنی از جمله بالا بودن دمای و فشار گاز موجود در آن، توسعه آن بارها به تاخیر افتاده بود تا اینکه در دی ماه سال 84 شرکت بریتیش پترولیوم اعلام کرد پس از 28 سال، بهره‌برداری، تولید و صادرات گاز از این میدان که بزرگترین میدان توسعه نیافته گاز انگلیس لقب گرفته بود را آغاز کرده است تا روزانه نزدیک به 6 میلیون مترمکعب گاز از آن استحصال و تولید کند این میزان تولید نزدیک 4 درصد مصرف کشور انگلستان بود. البته تولید از این میدان خیلی دوام نیاورد چرا که تحریم‌ها موجب شد تا بی‌پی از توسعه این میدان مشترک منصرف شده و تاسیسات موجود در جزیره‌ای در شمال شرقی اسکاتلند را ترک کند تا با IOC UK  فعالیت مشترکی نداشته باشد, اما سرمای سال گذشته و افزایش نرخ گاز باعث شد که انگلستان از اتحادیه اروپا بخواهد این میدان را از لیست تحریم هایش معاف کند و در نهایت چند ماه قبل اجازه تولید از این میدان را دوباره به دست آورد.

Monday, May 12, 2014

مخازن استراتژیک نفت

آمار میگویند ایالات متحده آمریکا از سال 1970 در حدود 800 میلیون بشکه نفت خام در مخازن استراتژیک خود ذخیره کرده است. بله 800 میلیون بشکه!! این مقدار نفت نزدیک صادرات 400 روز نفت خام ایران است. خیلی ها مثل من که تصور میکردم, گمان میکنند این مخازن بایستی مشابه مخازن استوانه ای فلزی ساخته شده باشد. اما اگر دو دو تا چهارتای ساده ای انجام دهیم می ببینم اصلا امکان ذخیره این میزان نفت درمخزنهای فلزی وجود ندارد. به همین دلیل توصیه میکنم این مقاله ساده را مطالعه نمایید تا به صورت خلاصه با این مفهوم آشنا شوید. در واقع ایده جدی این مخازن از زمان تحریم نفتی غرب توسط اعراب در اوایل دهه هفتاد میلادی در آمریکا جدی شد و با این روش که قدمتی 70 ساله داشت آمریکا حدود 50 ميليارد دلار( بر اساس ارزش امروزی دلار) برای ساخت و نگهداری مخازن ذخایر استراتژیک نفت هزینه کرده است. این ذخایر که در انبارهای نمکی زیرزمينی در امتداد سواحل لوئيزیانا و تگزاس نگهداری میشوند، در حال حاضر بيش از 800 ميليون بشکه نفت را در خود جای داده اند. سایر کشورهای عمده وارد کننده نفت، به ویژه کشورهای اروپایی و ژاپن، نيز در زمينه افزایش ميزان ذخایر نفت خام خود به شدت سرمایه گذاری کرده اند و بسياری از دیگر کشورها در حال ارزیابی احتمال ساخت ذخایر استراتژیک بزرگتر هستند. گفته میشود به طور متوسط برای نگهداری هر بشکه نفت در سال 3.5 دلار (علاوه بر سرمایه خرید نفت و سرمایه اولیه احداث تاسیسات) هزینه میشود.....
http://oilchangeproject.nationalsecurityzone.org/strategic-petroleum-reserve-is-buffer-against-shortages/

Saturday, May 3, 2014

شطرنج گازی روسها

کشاورز رو به دوربین تلویزیون, گوجه فرنگی های که در دستان پینه بسته اش گرفته بود را نشان میداد و از اینکه دلالان  حاصل دسترنجش را به بهایی ناچیز میخریدند و بعدا به چند برابر قیمت به مصرف کنندگان میفروختند گلایه داشت. بعد صدای گزارشگر در پس زمینه تصاویر مزارع گوجه شنیده میشد که این مشکل را به نبود امکانات, برنامه ریزی, سردخانه ها, توان مالی کشاورزان ربط میداد و پیشنهاد میکرد که دولت با راه اندازی تعاونی های کشاورزی و دادن وامهای مناسب به کشاورزان کمک کند تا از این مساله که سالهاست با آن دست به گریبان هستند رهایی یابند. کمی بعد گوینده اخبار با آب و تاب بحران اکراین را گزارش کرد و از اهرمهای روسیه برای مقابله با اروپا و اکراین نام برد. به زعم گویندهِ اخبار, سرما یکی از مهمترین اهرم های هست که روسیه به کمک آن میتواند به راحتی اروپا را به زانو در بیاورد. یاد یوشکا فیشر - وزیر خارجه اسبق آلمان-  افتادم که سالها پیش و قبل از شروع تحریمهای غرب علیه ایران گفته بود: « حاضر است چند سال سرما را تحمل کند ولی با خطر ایران هسته ای روبرو نشود.» اما ظاهرا این بار خطر از جای دیگر یوشکا فیشر را تهدید میکرد. روسیه!! روسیه سالهاست که به مانند شطرنج بازان ماهر کشورش بازی پیچیده ای در بازار گازی به راه انداخته است. حرکتهای آرامی که سالهاست بر روی تک تک آن فکر شده است. از یک طرف با قراردادهای مناسب گاز کشورهای حوزه خزر را برای سالهای آینده پیش خرید کرده است. این کشورها که خطوط ارتباطی مناسبی با دنیای انرژی ندارند ناچار هستند که گازشان را به قیمت دلخواه روسیه بفروشند, اما این برادر بزرگ ِ شطرنج باز اهداف کلان تر از اقتصاد لحظه ای دارد, پس دلیلی ندارد در مورد قیمت با برادران کوچک تر چانه بزند. گاز را به قیمت جهانی می خرد, هم برادریش را ثابت کرده است و هم بر طبق برنامه حرکت کرده است. در طرف دیگر, اما  خیلی زیرکانه به تنور دعوای ایران با اروپا دمیده است. ایران بعد از روسیه مالک دومین ذخائر گاز جهان است. روسیه در مناقشه هسته ای ایران با غرب, گاهی به میخ کوبیده است و گاهی به نعل. شطرنج باز به آرامی بازی را به پیش میبرد. عجله کار شیطان است. اروپایی ها متقاعد میشوند که ایران بزرگ ترین خطر برای آنهاست تا جایی که حاضر میشوند چند سال در سرما به سر ببرند اما ایران به اهدافش نرسد. لایه های تحریم ایران بیشتر میشود. پروژه خط لوله ناباکو جای خط لوله پارس را میگیرد. خطی که قرار بود گاز پارس را به سویس برساند. اما ناباکو گازی برای انتقال ندارد. اروپایی ها حتی اجازه نمیدهند ایران گازش را از طریق ناباکو به کشورهایشان برساند. البته تحریمها نای صنعت نفت ایران رامیگیرد. دیگر حتی ایران  گاز اضافه ای هم ندارد تا بتواند به صادرش کند. فازهای پارس جنوبی همه با تاخیر در حال ادامه است. چشم انداز روشنی هم برای اتمامش وجود ندارد. در دیگر سو شطرنج باز خط لوله شمال (north stream) را تکمیل کرده و راه انداخته است. خط لوله جنوب (south stream) را دارد برنامه ریزی میکند تا با پول و سرمایه غربیها اجرا کند. روسیه اکنون 40 درصد گاز اروپا را تامین میکند و تا چند سال دیگر آنرا به 70 درصد خواهد رساند. دیگر برنامه های شطرنج باز کامل شده است. اروپا دارد مات میشود. همه در بازی بزرگ  روسها مبهوت و در یک بازی کوچک تری گرفتار شده اند. سربازان پارس اما در این سو دوست دارند به شرق نگاه کنند . دوست دارند با  خط لوله صلح به جای پارس گازشان را به هند بفروشند. اما به مانند آن کشاورزی که نه برنامه داشت, نه پول داشت, نه سردخانه داشت و نه امکانات دارد گازش(گوجه اش) در دستش مانده است و خریداران برایش نازها میفروشند تا چه پیش آید و چه در نظر افتد.......

Tuesday, March 18, 2014

ژرنالیسم تخصصی

نمی دانم تا حالا شده است که دنبال یک موضوعی در مورد صنعت نفت و گاز باشید, مثلا بخواهید میزان تولید یک میدان نفتی, یا میزان سرمایه گذاری برای توسعه یک میدان نفتی, اثر افزایش قیمت خوراک یک پتروشیمی را در قیمت تولیداتش, یا هزینه تمام شده یک پالایشگاه نفت و گاز را در گذشته یا حال را بدانید, اگر این موارد را خواسته باشید به احتمال زیاد با یک سری مطالب تکراری و سطحی مواجه میشوید که عمدتا از روی هم کپی شده است و به هیچ عنوان نمی تواند برایتان مفید باشد. این مطالب را اغلب سایتهای رسمی شرکتهای نفتی, گازی, وزارت نفت و سایتهای دولتی منتشر کرده اند که هدفشان بیشتر اطلاع رسانی در مورد فعالیتهای سازمان مربوطه شان است که در بیشتر مواقع از پایگاه اطلاع رسانی تبدیل به پایگاه رسمی تمجید و پاچه خواری مدیرانشان میشود که نمی توان به هیج یک از داده های آن اطمینان کرد. البته تعدادی سایت اینترنتی هم هستند که در ظاهر مستقل هستند که به شدت از ضعف محتوا و تحلیل رنج میبرند و اغلب در مواقع انتخاب وزیران, مدیران یا معاونان نقش تخریبچی یا توپخانه گروهی را به عهده میگیرند و بعد از موسم انتخاب آرام آرام به سمت جناح پیروز می غلطند. این بی خبری و بی محتوایی در موضاعات دیگری که به صورت مستقیم با مردم سر و کار دارد وجود ندارد, چون مردمی که با موارد درگیر هستند هر خبر و تحلیلی را به راحتی نمی پذیرند. مثلا اگر دولت اعلام کند که راه آهن اصفهان- شیراز را افتتاح کرده است ولی مردم زیادی با چشمان خود خواهند دید که این پروژه در کجاها و چه قسمت هایی دارای ایراد و اشکال است و زود اطلاع رسانی میکنند اما اگر به مردم اعلام شود که مثلا فاز 9 پارس جنوبی راه اندازی شده, درصد کمی هستند که اصلا برایشان صحت خبر اهمیت دارد و درصد خیلی کمتری هم هستند که اگر بدانند این خبر کذب هست انگیزه کافی برای اطلاع رسانی دارند. این داستان در مورد مشکلات صنوفی که با نفت سر و کار دارند نیز دیده میشود و بی خبری و عدم علاقه مندی جامعه به آگاهی از اوضاع این صنعت باعث میشود که دو گروه افراطی و تفریطی به این صنعت نگاه کنند, گروهی دنبال مافیا نفتی بگردند و گروهی دیگر هم به آسانی بتوانند میلیاردها دلار نفت کشور را بدون نظارت بفروشند و حاضر به بازگردان پول آن به کشور نشوند. این بی خبری فرصت رصد و مانیتور کردن برنامه ها و عملکردهای مدیران نفتی را می گیرد و به آنها اجازه میدهد که عملکردشان را در پشت تمجیدهای کارمندانشان یا تبلیغات پایگاههای رسمی شان مخفی کنند و اینگونه فرصت نوشداروی متخصصانِ مستقل,  قبل از مرگ سهراب از دست میرود. از سوی دیگر این بی خبری عمومی باعث میشود گروهی از مدیرانی که عملکرد مناسبی در حوزه ها و سوابق قبلی خود نداشتند به واسطه فشارهای سیاسی و بدون هزینه افکار عمومی به جای مدیران توانمندی تکیه بزنند که یا روابط سیاسی محکمی ندارند یا تمایل ندارند به هر قیمتی و با دادن باجهای متداول سکان مدیریت خود را حفظ کنند. شاید بهترین مثال برای این موضوع را بتوان نظرات موافقان و مخالفان مهندس زنگنه دانست. در جریان رای اعتماد به ایشان آنقدر فاصله بین موافقان و مخالفان زیاد بود که افکار عمومی نمی توانست تشخیص دهد که ایشان خادم منافع ملی بوده است یا اینکه به کشور خیانتهای جبران ناپذیری داشته است.
در نهایت؛ این دغدغه مدتها بود که در ذهن من به وجود آمده بود و تصمیم داشتم سایتی تخصصی با موضوع انرژی, نفت و گاز راه اندازی کنم. حتی اقدام به ثبت دامنه اینترنتی آن هم کردم اما داشتن مسئولیت اجرایی (هر چند کوچک) در نفت مانع از آن میشود که قادر به انجام این فعالیت شوم. فعالیتی که پیش نیاز آن استقلال می باشد, در این چند مدت تصمیم خود را با دوستانی قابل مشورت در میان گذاشته ام و برایند جمع نظرات ایشان, موافقت با راه اندازی این سایت بود. در اینجا دعوت را علنی میکنم و از دوستان تقاضا دارم که نظراتشان را برایم بگویند تا با کمکشان بشود تصمیم بهتری اتخاذ کرد.

Wednesday, February 19, 2014

جو و موج

آواز شهرام ناظری را خیلی دوست داشتم/دارم. بیشتر نوار کاستهایش را تهیه کرده بودم. هنوز هم با وجود پیدایش سی دی و فایل, آن کاستها را نگه داشته ام. اینقدر به کارهای ناظری علاقه داشتم که یک مدتی تصمیم گرفتم بروم زبان کردی یاد بگیرم. بگذریم......
در میان کارهای ایشان آلبومی به نام " کنسرت اساتید موسیقی ایران"  وجود دارد که خیلی زیباست. در این آلبوم آواز "میگن اسبت رفیق روز جنگه" خوانده میشود. این آواز دارای شعری محلی است که به نحوی بسیار زیبا به بیان از دست دادن قدرت شخص پس از عاشق شدن و شکست می پردازد.....
« میگن اسبت رفیقِ روزِ جنگه
مو میگویم از او بهتر تفنگه
سوارِ بی تفنگ قدرت نداره
سوار وقتی تفنگ داره سواره
تفنگِ دسته نقره ام رو فروختم
برایِ وِل (وی)  قَبای تِرمه دوختم
فِرستادم برایش پس فرستاد
تفنگ دسته نقره ام داد و بیداد، داد و بیداد. »
شاید ارزش تفنگ برای ماهایی که در دوره فیس بوک هستیم خیلی معنی نداشته باشد اما تنفگ در گذشته ارزشی بالا داشت طوری که الان هم در ارتش مقدس شمرده شده و معادل ناموس در نظر گرفته میشود. به نظرم اگر تفنگ ابزار فردی دفاع از خاک و قبیله باشد "سرباز" بُعد اجتماعی آن خواهد بود. یعنی باید به اندازه ای که تفنگ برای هر فرد ارزش بالایی دارد بایستی سرباز هم برای کشور و جامعه ارزشمند باشد. اما متاسفانه در این سالها ارزش سربازی از دید جامعه کاسته شده است. خودم شاهد بودم که وقتی یک سرباز خواست سوار تاکسی شود دو دختر خانمی که عقب تاکسی نشسته بودند از آقای راننده خواستند که کرایه سه نفر را حساب کند تا سرباز بیچاره نتواند در کنار آن دو خانم بنشیند و بعد خوشحال شدند که چه خوب شد که آن سرباز "بو گندو" کنارشان ننشست. این نمونه را می توان به کرات در اتوبوسهای بین شهری با سربازهای در راه مانده دید. از همه بیشتر هم ماهایی این برخورد را میکنیم که برایمان "گیتار شماعی زاده" از "تفنگ دسته نقره شهرام ناظری" با ارزش تراست. اما ناگهان ورق بر میگردد, پنج سرباز ایرانی به دست گروه تروریستی اسیر میشود. موج شروع میشود. شعرها برای چشم نگران سرباز سروده میشود. همه نگران حال مادر سربازها میشویم. ما که تا دیروز حاضر نبودیم در تاکسی کنار این موجودات بوگندو! بنشینیم امروز اشکهای زیبایی برای این حافظان وطن میریزیم. واقعیت این است که سرباز و اسلحه برای کشتن و کشته شدن درست شده است. اگر امروز به این تروریستها باج داده شود قطعا "قبای ترمه" ما را پس خواهند فرستاد و فردا در تهران دست به ترور خواهند زد و گروگانهای بیشتری خواهند گرفت پس باید واقع بین بود. همانگونه که سربازهای وطن "بو گندو" نیستند, امروز هم نباید به ابزاری برای باج خواهی تروریست ها تبدیل شوند. امروز قرعه به نام این سربازان افتاده است که در خط مقدم دفاع از وطن قرار داشته باشند. همانطور که در سالهای گذشته برادران من و در سالهای آینده برادران شما این وظیفه را خواهند داشت.
پ.ن 1: من آدم خشک و بی احساسی نیستم و دوست دارم فعالیتهای  دیپلماتیک برای آزادی این عزیزان به نتیجه برسد و امیدوارم و دعا میکنم  این عزیزان هر چه زودتر به آغوش خانواده هایشان برگردند.
پ.ن 2 : بیشتر عصبانیت ایرانیان از بی توجهی صدا و سیما و مسئولین به این حادثه بود که خوشبختانه اثرگذار بود و باعث شد که توجه بیشتری به موضوع کنند.

Friday, February 14, 2014

علم بهتر است یا ثروت

«... اگر خودرويی هم در خيابان‌ها حركت نكند، باز هم هوای تهران آلوده خواهد بود. تهران 8 میلیون جمعیت دارد. بازدم هشت ميليون انسان كه طی آن منواكسيدكربن و ساير گازها منتشر می‌شود، آلودگی ايجاد میكند ..»
این جمله پاسخ ریئس جمهور کشور به پرسش خبرنگاران در مورد بنزین های آلوده و اثر آن بر هوای تهران بود. آقای احمدی نژاد با این پاسخ توانست از جواب به خبرنگاران طفره برود. اما بنزینهایی آلوده بدون توجه به حاضر جوابی رئیس جمهور به کار خود ادامه دادند. بنزینهای که به جای پالایشگاهها توسط پتروشیمی ها تولید میشد ( میشود)  تا تحریم بنزینی آمریکا بی اثر شود. این بنزین برخلاف بنزین های رایج که ترکیب خطی دارند ترکیبی حلقوی دارد. ترکیبات حلقوی را ترکیبات آروماتیکی یا بنزنی می نامند که در پتروشیمی ها بوی خوشی ایجاد میکنند ولی این مواد خوشبو به شدت بر سیستم ایمنی بدن اثر میگذارند و عامل جدی ایجاد سرطان هستند. عاملی که در سکوت و بدون سرو صدا دارد با قدرت منجر به مرگ و نقص شهروندان میشود. کمبود دارو در کنار افزایش عوامل ایجاد سرطان ( پارازیت را هم اضافه کنید) و بیماریهای لاعلاج  باعث شده است که شهروندان زیادی با مشکلات جدی اقتصادی و اجتماعی روبرو شوند. مشکلاتی که کمتر توسط فعالان اجتماعی و سیاسی دیده میشود. شاید دیدن مردمی که در صفهای سبد کالا ایستاده اند تا مقداری از مایحتاجشان را تامین کنند برای مردم ما گران و عذاب آور باشد و به حساب "تحقیر" ملت گذاشته شود اما ندیدن مردمی که برای تامین هزینه داروهای نایاب یا کمیاب در داروخانه ها و درمانگاهها ناچار میشوند سختی های زیادی مادی و معنوی را تحمل کنند اگر مغرضانه نباشد غافلانه می باشد. واقعیت را بخواهید من ترجیح میدهم "تحقیر" شوم ولی تحمل " تحمیق" برایم خیلی دشوار خواهد بود.