حرفهای عادی

Monday, April 16, 2012

سَرِ ساقي سلامت

عصر امروز هواي نيمه باراني تهران وسوسه ام كرد تا بخشي از مسيرم رو پياده روي كنم، ولي از شانسي كه دارم، زمين و زمان در هم پيچيد و رعد و برقي زد و بارانِ نم نم، تبديل به رگباري سيل اسا شد و هر كسي پناهگاهي ميگشت تا از اين شرايط در امان بمونه و يه تاكسي قديمي لطف كرده و نگه داشت تا من و چند نفري كه نزديك هم بوديم بتونيم بچَپيم توش و به محض ورود، راننده تاكسي كه سيبيل پر پشت و غَبغَب گوشت الوي داشت با خنده تحويلمون گرفت و زود سر صحبت بازشده به گروني و تورم رسيد، راننده همينجور كه داشت تو راهبندون و ترافيك دنده عوض ميكرد، گفت: اقا من چند ساله كه از يه ارمني عَرق كيشميش ميخرم، اين هفته رفتم سراغش، ميگه شرمنده به نرخ قبل عيد نمي تونم بفروشم، پرسيدم:خارپت جان!چرا؟ مگه عرق رو خودت توليد نمي كردي؟ مگه براي درست كردنش ارز مصرف كردي كه بعد از عيد كشيدي رو نرخش؟
جواب داد: نه مواد اوليه مصرفي ارزي نيست، ولي يه سري از كسايي كه قبلاً مشروب خارجي مصرف ميكردن، با گرون شدن دلار ديگه نميتونن از اونا بخرن، حالا اومدن سراغ "محصول داخلي" و حالا ديگه تقاضا به عرضه پيشي گرفته و جنسِ ما گرون شده.......

No comments:

Post a Comment