عصر امروز هواي نيمه باراني تهران وسوسه ام كرد تا بخشي از مسيرم رو پياده روي كنم، ولي از شانسي كه دارم، زمين و زمان در هم پيچيد و رعد و برقي زد و بارانِ نم نم، تبديل به رگباري سيل اسا شد و هر كسي پناهگاهي ميگشت تا از اين شرايط در امان بمونه و يه تاكسي قديمي لطف كرده و نگه داشت تا من و چند نفري كه نزديك هم بوديم بتونيم بچَپيم توش و به محض ورود، راننده تاكسي كه سيبيل پر پشت و غَبغَب گوشت الوي داشت با خنده تحويلمون گرفت و زود سر صحبت بازشده به گروني و تورم رسيد، راننده همينجور كه داشت تو راهبندون و ترافيك دنده عوض ميكرد، گفت: اقا من چند ساله كه از يه ارمني عَرق كيشميش ميخرم، اين هفته رفتم سراغش، ميگه شرمنده به نرخ قبل عيد نمي تونم بفروشم، پرسيدم:خارپت جان!چرا؟ مگه عرق رو خودت توليد نمي كردي؟ مگه براي درست كردنش ارز مصرف كردي كه بعد از عيد كشيدي رو نرخش؟
جواب داد: نه مواد اوليه مصرفي ارزي نيست، ولي يه سري از كسايي كه قبلاً مشروب خارجي مصرف ميكردن، با گرون شدن دلار ديگه نميتونن از اونا بخرن، حالا اومدن سراغ "محصول داخلي" و حالا ديگه تقاضا به عرضه پيشي گرفته و جنسِ ما گرون شده.......
No comments:
Post a Comment