حرفهای عادی

Friday, August 17, 2012

بیماری هلندی در سمقاور

1- همشهریهای من (سمقاوریها)  خیلی به زادگاهشون علاقه دارند و هر جایی که رفته باشن به فکرش هستند واز نقاط مختلف دنیا برای توسعه و آبادانیش کمک میفرستند ودوست دارن در دوران پیری به سمقاور برگردند تا دوران بازنشستگی رو اونجا با آرامش سپری کنن و به همین دلیل در دوره جوانی ملکی یا قطعه زمینی میخرن و یا اگه از املاک پدریشون چیزی به ارث برده باشن نگه میدارن و برا ساخت ویلا و باغچه مجوز میگیرن و یواش یواش نهالهای کاشته شده به باغهای جوان تبدیل میشن که مالکش رو بیشتر به خود وابسته میکنه و این چرخه ادامه دارد.....
2- اهالی روستا هم وقتی میبینن یکی اومده و میخواد اونجا سرمایه گذاری کنه, خیلی خوشحال میشن, چون با اومدن هر فرد جدید به روستا سرمایه جدیدی به بازار محدودشون وارد میشه و روستا میتونه  به حیاتش ادامه بده....
3- به تازگی دو تا ازسمقاوریها در دعوای حقوقی با شهرداری تهران مبلغ کلانی کسب کردند وبیشتر این مبلغ رو صرف ساخت و ساز در تهران کرده و مابقیش رو(علی رغم مخالفت بچه هاشون) به سمقاور اوردند و تصمیم گرفتن که املاک زیادی اونجا بخرن تا با ساخت چند ویلا, چند کارگاه نجاری,کارگاه منبت کاری و .... به رشد و توسعه زادگاهشان کمک کنن ولی همین هدفِ خیر باعث شده که زمینهای محدود سمقاور گرون بشه و ظرف مدت کوتاهی به چند برابر برسه, در حالی که زمین روستاهای اطراف افزایش قیمتی نداشتند و این گرانی موجب شده که جونهای کشاورز یا کارگر روستا نتونن زمینی برای ساخت خونه ای کوچک پیدا کنن...
4- من خیلی از اقتصاد سر در نمیارم, ولی فکر کنم هیچ وقت نیت و سرمایه نمی تونه موجب رشد و توسعه بشه و حتی بعضی وقتا میتونه بر ضد اهداف اولیه سیاست گذاران تبدیل میشه..

No comments:

Post a Comment