حرفهای عادی

Monday, September 24, 2012

بوی کباب و داغ کردن خر

من از این آدمای که از دور بوی کباب شنیدن و تو حاشیه حرفهای یکی از دوستاشون که اونم با 10 واسطه با یک کلاغی در ارتباط هست, 100 تا کلاغ تحویل میدن, زیاد دیدم  و باهاشون کلی حال میکنم و هیچ وقت تو ذوقشون نیمزنم و حتی بعضی وقتا تو عالم خیال باهاشون شراکتهای میلیاردی به هم میزنم  و سوخت رو از عراق به افغانستان حمل میکنیم تا به ارتش ناتو بفروشیم  و از اونجا قطعات یدکی تویوتا به تهران می آریم و با سودش یه زمین اوقافی رو به مفُت میخریم و با گرو گذاشتن تارِ سبیلی وام ساخت برجی رو میگیریم و با ساخت و ساز سرمایه بیشتری جور میکنیم تا بتونیم بنزین بیشتری از عراق به افغانستان حمل کنیم و .....
و صبحش هر دوی ما دیر بیدار شده و از ترس اینکه اضافه کاریمون خط بخوره و توبیخ بشیم با عجله و صبحانه نخورده از هم جدا میشویم و طرحهامون فراموش میشه تا وقتی دیگر که هم رو ببینیم و طرحی جدید در مورد مجوز صادرات مس بریزیم ....

No comments:

Post a Comment