حرفهای عادی

Tuesday, June 25, 2013

رهرو آن نیست که گهی تند و خسته رود؛ رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود

درس‏خوان و خَرخون نداشت؛ اول سال تحصیل که میشد همه مرتب میشدند, کلاسها دو درَه نمیشد, حتی کلاسهای ساعت 8 صبح شنبه؛ همه که نه ولی بیشتر بچه ها دفاتر خوشگل و مرتب میخریدن و صفحاتش رو خط‏کشی میکردن ؛ موقع درس که میشد میرفتند ردیف اول که نه ردیف دوم می‏نشستد, آخه نشستن تو ردیف اول براشون اُفت داشت؛ با حوصله به درس استاد یا معلم گوش میدادند  و جزوه برمی داشتن؛ همون روز هم میرفتن خونه یا خوابگاه می‏نشستن و جزوه رو پاکنویس میکردن, اونم نه با یه رنگ خودکار بلکه با چند رنگ خودکار؛  این داستان زیاد طول نمی‏کشید, ابتدا پاکنویس, بعد جزوه برداشتن و در آخر هم کلاس رفتن از برنامه ها حذف میشد تا اینکه آخر ترم و شب امتحان که میشد دوباره کار و کاسبی پسرهای که روشون میشد از دخترهای درس خوان جزوه بگیرن سکه میشد و همه میرفتن ازشون جزوه میگرفتن؛ سر جلسه امتحان که میشد وقتی سئوالای امتحانی فشار میاورد بیشتر بچه ها با خودشون عهد میکردن که از ترم دیگه مثل "آدم" درس بخونن و سر کلاس برن ولی ظاهرا کسی از تاریخ عبرت نمیگرفت....

پ.ن : خدا کنه "دولت تدبیر و امید" آنقدر بزرگ و با تجربه شده باشد که مثل جوانی های ما خط کشی دفاتر, نظم, انضباط و برنامه فقط برای روزهای اول کارش نباشد.....

No comments:

Post a Comment