حرفهای عادی

Wednesday, February 12, 2014

نیمه کاره

قدیمی ها تعریف میکنند در گذشته ای دور خیابانِ وسط روستا یک جاده شوسه بالای دهکده بود که در آن تعدادی سگ دائم در حال دویدن, بازی کردن و دنبال کردن بودند. جاده خیلی خلوت بود. به ندرت میشد اتومبیلی از آن عبور کند. گهگاهی یک موتورسیکلت یاماها از جاده شوسه رد میشد. سگها همین که موتور را میدیدند با خوشحالی به دنبالش میدودند. با دور شدن موتورسیکلت از روستا آنها نیز از روستا دور میشدند  تا موقعی که در سمت مقابل جاده یک موتور دیگر می دیدند. موتور قبلی را رها کرده و موتور جدید را دنبال میکردند. این بار از سمت دیگر از روستا دور میشدند تا اینکه یک موتور دیگر در خلاف جهت قبل دیده میشد. داستان تکرار میشد. با اینکه این حیوانات سالها با جدیّت می دویدند و اهداف زیادی را دنبال کرده بودند ولی هیچ نتیجه ای از تلاششان نگرفته بودند.سالها بود که در جا میزدند. در مثال مناقشه نیست اما خیلی از کارهای ما مشابه دویدن بی نتیجه این حیوانات است. داروهایمان را تا انتها مصرف نمیکنیم. کتابی را تمام نکرده کتابی جدید را شروع میکنیم. زود از رژیم لاغریمان خسته میشویم. بارها دوره آموزش زبان ثبت نام میکنیم ولی هیچ وقت آن را تمام نمی کنیم. مثالهای زیادی هست که نشان میدهد ما علاوه بر کارهای شخصی, چگونه در برنامه ها و طرحهای سیاسی, اجتماعی و اقتصادی زود خسته میشویم و آنها را نیمه کاره رها میکنیم. اما اوج مشابهت این داستان به گفتگوها و جلسات کاری مربوط میشود. ساعتها جلسه گذاشته میشود و حرف زده میشود اما یک دستور جلسه مشخص که همه اعضای جلسه به آن متعهد باشند وجود ندارد. هر کس از دری حرف میزند و بقیه را به سمت خود میکشد. بعد از مدتی یکی دیگر موضوعی جدید را مطرح میکند و به راحتی مباحث قبلی بدون نتیجه رها میشود. همه به دنبال موضوعی جدید کشیده میشوند و اینگونه میشود که ساعتها جلسات بدون نتیجه ادامه می یابد و ادامه می یابد و ادامه می یابد. 

No comments:

Post a Comment