حرفهای عادی

Wednesday, July 4, 2012

اصالت زندگي

دانشگاه علم و صنعت يه مهد كودك داشت كه كارمندان و استادها، بچه هاشون رو اونجا ميزاشتن و من هر موقع كه ذهنم از شلوغيهاي سياسي خسته ميشد يا لازم بود كه تو آرامش فكر كنم به اين مهد كودك و پاركش پناه ميبردم و با ديدن بازي بچه ها كمي آرامش پيدا ميكردم. الان هم هر وقت ميخوام تصميم مهمي بگيرم، ياد اون مهد وپارك مي افتم و دوست دارم به اون پارك و مهد كودك برم تا با ذهني ارام و بي دغدغه تصميم بگيرم.

No comments:

Post a Comment