حرفهای عادی

Friday, July 6, 2012

دوست و داور

بهترين و شيرين ترين اوقات كودكي من وقتي بود كه پدر و مادرم ميرفتن به مهمموني و من و برادرهام تو خونه تنها مي مونديم و با تفاهم كامل و بدون دعوا با هم بازي ميكرديم، ولي همين كه ميديديم كه اونا برگشتن و احتمالاً اگه دعوامون بشه، بين ما ميانجي گري ميكنن، شروع ميكرديم به دعوا و كلنجار رفتن با هم ديگه..... الان اوضاع برعكس شده، همه بچه ها از اراك رفتن و پدر و مادرم تنها شدند و در كمال تفاهم و آرامش با هم زندگي ميكنن ولي همين كه يكي از ماها ميريم پيششون ، شروع ميكنن از بحثهاي دوره نامزديشون تا موضوعات فعلي بحث كردن و از ما ميخوان كه بين شون قضاوت كنيم.....

No comments:

Post a Comment