حرفهای عادی

Friday, July 27, 2012

یادگاری اون دوره

سازندگان ومالکان تهرانی معمولا ساختمانهای اداری یا موقعیت اداری رو برای اینکه بتونن به راحتی به سازمانهای عریض و طویل دولتی بفروشن یا اجاره بدن, به صورت بدون دیوار و کاملا باز میسازن تا مالکان یا مستاجران بر اساس سلیقه و نیازشون بتونن با پارتیشن یا دیوارِ پیش ساخته, سالنهای بزرگ رو تفکیک کنن و محل کار ما هم یکی از این ساختمانهاست که سالنهاش براساس کاربری های مختلف تفکیک شده و با اینکه اتاق من با پارتیشن و شیشه دوجداره از اتاقهای دیگه جدا شده ولی سر و صدای اطراف به راحتی توش شنیده میشه  و این روزها که ساعت کاری از ساعت 9 تا 14.5 شده من ناچارم از ساعت 12 تا 17 صدای قرائت قران همکارِ مسنم رو بشنوم که خیلی تلاش میکنه خودش رو آدم مذهبی جا بزنه و با اینکه اصلا به جبهه نرفته, وانمود میکنه که در جنگ صدمه دیده و جانبازه و مثلا سُرفه طولانی و لاینقطع میکنه و اگه ازش دلیل سُرفه رو بپرسن, طوری میگه "یادگاری اون دوره هست" که هر شنونده بی خبری, مطمئن میشه که ایشون جانبازه جنگ تحمیلی هست......
ظاهراً این کار ایشون هم "یادگاری اون دوره هست" که با اینکه ساعات کار اداری رو تا ساعت 14.5 کم کردن و اضافه کاریش رو هم کامل میدن ولی بهتره تو شرکت بمونه و جلوی چشم بقیه دعا و قرآن بخونه....

No comments:

Post a Comment