حرفهای عادی

Saturday, March 9, 2013

نوبل بقالی

ما  با بقالی تو کوچه مون داریم یه فرمول مالی جدید ابداع میکنیم که اگه روش بیشتر کار بشه شاید بتونیم اولین جایزه نوبل اقتصاد رو برای کشورمون به ارمغان بیاریم, داستان از این قراره که ایشون عادت نداره بقیه پول رو بده, حتی اگه بقیه پول از اصل خرید هم بیشتر باشه باز یه سری آدامس و شکلات و هله هوله جمع میکنه و میریزه ته نایلون و میده به مشتریاش؛ چند بار تلاش مضبوحانه کردم تا نتونه بهم هله هوله قالب کنه و بهش گفتم که بقیه پول رو نمیخوام, اونم همزمان با ریختن باقیمانده هله و هوله ها با لهجه غلیظ ترکی بهم یادآوری کرده که "گدا نیست" و باید بقیه پول رو پس بده!!! ما هم که کلا اهل مبارزه هستیم و نمی تونیم قبول کنیم کسی بهمون زور بگه, مگه اینکه زورش پر زور باشه, فکر کردیم و برا فّنش بدلی پیدا کردیم؛ هر چند روز یه بار هله و هوله هاش رو جمع میکنم و باهاشون میرم خرید, جالبه که غُرغُر میکنه ولی مثل بچه های سِرتق به بازی ادامه میده, جالبه حتی وقتی به جای 350 تومن دو تا شکلات میدم که قیمت هرکدوم 200 تومنه, برا بقیه اش باز یه شکلات 50 تومنی پس میده و این داستان ادامه داره و روز به روز فرمول ما داره بهینه تر میشه, مثلا دیروز خواستم روشنفکربازی در بیارم و بهش گفتم نایلون نمی خوام, کیسه اوردم, اونم یه نگاهی کرد و خودش به صورت خودکار 25 تومن از صورت حسابم به جای پول نایلون کم کرد...
پ.ن: شاید بپرسید که چرا نمیرم از یه بقالی دیگه خرید کنم؟ اولا همه بقالی ها مثل همین هستند؛ دوما, نزدیک ترین بقالی بعد از ایشون 15 دقیقه با خونه ما فاصله داره و سوما و مهمتر از همه , تا حالا هیچ بقالی به این با منطقی ندیدم...

No comments:

Post a Comment