حرفهای عادی

Friday, October 10, 2014

عادت

 ".....وقتی پدر مُرد, اگنس ناچار شد مراسم تشییع را برایش ترتیب بدهد. اگنس می خواست در مراسم هیچ خطابه و سخنرانی نباشد و فقط قسمت "آدجیو سمفونی ده مالر" پخش شود. این قطعه از قطعه های مورد علاقه پدر بود. اما این سمفونی بینهایت غم انگیز است و اگنس نگران آن بود که در طی مراسم نتواند جلوِ گریه اش را بگیرد. برایش گریه کردن در مقابل دیگران تحمل ناپذیر و ناخوشایند بود. بنابراین صفحه را روی گرامافون گذاشت و به آن گوش کرد. یک بار, دو بار, سه بار. موسیقی او را به یاد پدرش انداخت و گریه کرد. اما وقتی نوای "آدجیو" هشت یا نه بار در اتاق طنین افکند, قدرت موسیقی کم شد و پس از آنکه سیزده بار صفحه را شنید دیگر اثرش چنان کم شد که انگار سرود ملی پاراگوئه را می شنید. از برکت این تمرین توانست در سراسر مراسم تشیع چشمان خود را خشک نگه دارد....."

این روزها چه باید بکنیم و چه وظیفه ای در مقابل خشونت ها و جنایات داریم, به نظرم میلان کندرا در بخشی از  کتاب "جاودانگی" برای یافتن پاسخ مناسب کمک مان کرده است. شاید مهمترین وظیفه ما, به عنوان مردم عادی که نه وظیفه سیاسی و نه توان  نظامی داریم این باشد که تلاش کنیم به اخبار جنایت ها و خشونت ها عادت نکنیم. 

No comments:

Post a Comment