حرفهای عادی

Sunday, October 12, 2014

داعش در تهران !!!

کل ماجرا, کمتر از یک دقیقه بود. دم غروب, ناگهان صدای انفجار آمد, سکوت حاکم شد. نگاهها به هم گره خورد . صدای انفجار دوباره تکرار شد. این بار ضعیف تر بود. یکی حرف دل بقیه را زد. داعش به تهران رسیده است! دوباره صدای انفجار تکرار شد. این بار,  صدای انفجار, باز هم ضعیف تر شد. فاصله خطر کمتر شده بود. بچه ها, تک تک به صدا در آمدند, یکی احتمال داد این صدا, صدای انفجارنیست ولی صدای تیراندازی, حتما هست. سکوت و ترس ادامه پیدا کرد.  ناگهان همه خندیدند وقتی نورِ  فشفشه های "عید غدیر" را در آسمان شهر دیدند, خطری نبود. خیالها راحت شد. دوباره, جریان عادی زندگی  ادامه پیدا کرد اما همه همچنان گوش به زنگ حادثه ای هولناک نشسته بودند.

No comments:

Post a Comment