حرفهای عادی

Saturday, October 6, 2012

اصول نظامی خوبه اما در پادگان

همه کسایی که سربازی رفتن میدونن که دوره آموزشی سخت ترین دوره دوران سخت سربازی  هست و معمولا بیشتر سربازا  تو این دوره (مخصوصا ارتش) به دلیل تمرینات نظامی و ورزشی و تنبیهات بدنی( با دلیل و بی دلیل)  چند کیلویی وزن کم میکنن, اما وزن من تو این دوره کمی هم زیاد تر شد, نه اینکه تمرین نمی کردم و یا تنبیه نمی شدم, بلکه برعکس, به دلیل طبیعت نا آرامم حسابی تنبیه شدم و جاتون خالی کلی هم کلاغ پر و پا مرغی رفتم ولی دلیل این افزایش وزن عادت به طَبعیت پذیری و رعایت قانون سلسله مراتب بود, مثلا یه بار در حالت نشستهِ نظامی بودیم و  کاری نداشتیم و کسی هم کاری به کار ما نداشت ( همیشه تو پادگان کسایی پیدا میشن که با دلیل یا بی دلیل میان سراغ آشخورها و هی دستورات نظامی و بشین و پا شو میدن) که من دیدم شیر آب تو محوطه پادگان باز مونده و همیجوری داره تو محوطه پخش میشه , پا شدم رفتم شیر آب رو بستم و برگشتم سر جام نشستم, یهو افسر آموزش دهنده ما خودش رو مثل برق به گروه ما رسوند و سر من  داد و بیداد کرد و ازم خواست دور زمین چمن پا مرغی و سپس کلاغ پر برم, منم مات و مبهوت بهش نگاه کردم و ازش با کلی ترس و لرز دلیل این تنبیه و عصبانیتش رو پرسیدم و اون بدون اینکه پاسخ بده, ازم خواست که تنبیهم رو انجام بدم و وقتی که با کلاغ پر داشتم از  گروه دور میشدم, شنیدم که از جمع پرسید:"  کسی میدونه چرا این سرباز رو تنبیه کردم؟" , یکی از سربازهای وظیفه شناس! بلند شد و اجازه خواست و گفت: این سرباز  تنبیه شد چون سلسله مراتب رو رعایت نکرده بود و بدون دستور مافوق شیر اب روبسته بود و سپس اجازه گرفت و نشست, افسر ما هم بابت هوش اون سرباز بهش یک شب مرخصی تشویقی داد....
چند روز بعد من از دست افسر آموزش به فرمانده گردان - که به نظر میرسید آدم حسابی باشه- شکایت کردم و در کمال ناباوری فرمانده دستور داد که من یک شب بازداشت انفرادی بشم, وقتی که نگاه متعجب من رو دید رو به من کرد و توضیح داد: "حالت رو درک میکنم, اما چون سرباز امریه هستی و 70 روز دیگه از اینجا میری بیزون, علت این کار رو بهت میگم, در نظام و لشگر اگه هر کسی هر چی  رو که فکر میکنه درسته بخواد انجام بده که سنگ رو سنگ بند نمیشه, ما اینجا تمرین میکنیم که دستور بشنویم و دستور بدیم, تا در روز حادثه بدون سئوال و جواب از مافوق شلیک کنیم و یا با دستور مافوق و بدون معطلی به  میدان مین بزنیم و البته این فکر هر چقدر اینجا درست باشه در بیرون پادگان اشتباهست, دانشگاه, صنعت, سیاست و ورزش هم اصولی داره که فرمانده هاشون( مدیراشون) اون اصول رو بهتر از ما بلدند....."
بعد از این حادثه من تلاش میکردم که خودم رو کنترل کنم و کارهای عجیب و غریب!!! مثل بستن شیر رو بدون دستور انجام     نمی دادم و اینطور شد که با تعطیل کردن فکر, کلی تو انرژی مصرفیم  صرفه جویی میشد و علی رغم فعالیت بدنی شدید, افزایش وزن داشتم ......
نمیدونم چرا این روزا وقتی  فوتبال می بینم,کارهای رویانیان رو میشنوم, سایتهای اقتصادی میخونم یا  سیاست رو پیگیری میکنم یاد حرفهای فرمانده گردان می افتم و  اینکه  اصول نظامی خوبه اما در پادگان......

No comments:

Post a Comment