حرفهای عادی

Tuesday, October 30, 2012

خطوط قرمز مجازی

1- من هم مثل خیلیا وقتی تو ترافیک گیر میکنم, بی قرار میشم, همش دنبال مفری برای گریز از ترافیک میگردم, به کسی راه نمیدم و خیلی از اصول اخلاقی و مدنی رو که تو دنیای "مجازی" تبلیغ میکنم, زیر پا میزارم ولی مانند (همون) خیلیا تو این شرایط هم خطوط قرمز اخلاقی برای خودم دارم که رعایتشون میکنم, مثلا وقتی صدای آژیر آمبولانسی رو میشنوم دیگه وجدانم اجازه نمیده که بی اعصاب و بی اخلاق باشم و ناچارم میکنه که از سر راه آمبولانس کنار بکشم و راه رو برای بیماری که زندگیش به ثانیه ای بستگی داره بازمیکنم, هرچند که بعد از عبور آمبولانس زود اخلاقم به سر جاش برمی گرده و برای اینکه بتونم پشت آمبولانس حرکت کنم با بقیه راننده ها رقابت میکنم تا بتونم از رانتِ "پشت سر آمبولانس بودن" استفاده کنم و وقتی که مسیرم از مسیر آمبولانس جدا میشه, آرزو میکنم که کاش میشد یه جوری از این چراغ های چرخون آبی گیر می آوردم تا مردم بِهم راه میدادند و از شر این ترافیک لعنتی راحت میشدم ولی باز وجدانم یقه ام رو میگیره و داستان چوپان دروغگو رو به یادم میاره و حتی تو خیال هم نمیزاره برای آسایشم چند دقیقه آمبولانس سواری کنم......
2- یه راننده ای تو شرکت ما بود که رو ماشینِ یکی دیگه کار میکرد و همیشه هَشتِش گرهِ نُهش بود و وقتی که قرارداد شرکتشون  تموم شد خیلی التماس کرد که باز هم بتونه پیش ما کار کنه و ما هم هر کاری کردیم نتونستیم نگهش داریم و ناچار شد از پیش ما بره  و هر از گاهی سری به ما میزد تا شاید گشایشی براش شده باشه ولی چند وقتی بود که ازش خبری نداشتیم تا اینکه چند روز پیش دوباره به دفتر ما اومد و این بار حسابی سر حال و خوشحال بود و میگفت که یه کار نون و آب دار پیدا کرده و به عنوان راننده تو یه اورژانس کار میکنه و درآمد اصلی اش انعامی هست که  بیمارستانهای معروفِ خصوصی بابت بردن مریضا به بیمارستانشون  بهش میدن و اونم هر بیمارستانی که پول بیشتری بهش بده مریضا رو اونجا میبره و کاری هم به نزدیکی یا دوری بیمارستان و( احتمالا وخامت حال بیمار) نداره و وقتی که بچه ها پرسیدن که وجدانش از این کار ناراحت نمیشه, جواب داد: اولا, کدوم وجدان, وقتی من بیکار بودم کدوم یک از این مریضا به فکر من بودن, ثانیا, من که قسم بقراط رو نخوندم, اونی که باید وجدانش ناراحت بشه, اون دکترهایی هستن که دارن امثال  منو به این کار تحریک و تشویق میکنن....
3- بعد از اینکه راننده داستان از پیش ما رفت, همه بچه ها کارش رو نادرست میدونستند و محکومش میکردند ولی من تو دلم مطمئن نبودم - با شرایط فعلی که اخلاق و اعتماد عمومی از بین رفته- اگه من هم  تو شرایط سختِ دنیای"واقعی" قرار بگیرم, بتونم موفق بشم مطابق خطوط قرمز و ادعاهام تو دنیای "مجازی" رفتار کنم....

No comments:

Post a Comment