حرفهای عادی

Tuesday, April 16, 2013

بی طرفی

انگار دیروز بود که جرج بوش بعد از حادثه 11 سپتامبر بر روی خرابه های برجهای دوقلو در میان آتشنشانان و نیروهای امدادی در باره مبارزه با تروریسم گفت : «در این مبارزه کسانی که با ما نیستند بر علیه ما هستند» احساس کردم این جمله برام خیلی آشناست و سالها بود که می خواستم این جمله رو بسازم ولی نمی تونستم بسازمش؛ زمانی که مادر, پدر, معلم, مدیر مدرسه, معاون دانشگاه سرزنشم میکردند و با عتاب بهم میگفتن: «به تو چه؟» که "مربوطه " اش به قرینه معنوی حذف میشد و من هر چه تلاش میکردم به آنها حالی کنم که خودتان به من یاد دادید که دنیایی که توش زندگی میکنیم صحنه نزاعی دائمی بین "خیر و شر", "خوب و بد", "فرشتگان و شیطان", "حق و باطل" و .... است و اگر در نزاع بین" حق و باطل" بی طرف باشیم از جُندالله  به  جُندالشیطان پیوسته ایم!!! ولی کو گوش شنوا؟ خوشبختانه ( شاید هم بد بختانه) آموزشها آنقدر قوی بود که هیچگاه "بی طرف" یا " مرضیه الطرف" نباشم و البته از آدمهای بی طرف هم فاصله میگرفتم و به ریسمان پوسیده تشبیه اشان میکردم, در دانشگاه معرکه ای نبود که وسطش نبودم, در فوتبال کُری میخوندم و طرفدار دو آتشه علی پروین بودم, در سیاست همیشه موضع داشتم, در رای گیریهای نود پیامک میدادم, در محل کار یک ماشین اداریِ صرف نبودم, خلاصه همیشه "با کسی یا کسانی" بر علیه "کسی یا کسانی" دیگر بودم, همیشه هم اولش با خودم میگفتم: «به تو چه؟» ولی نمیشد که نمیشد بی طرف بود....

No comments:

Post a Comment