حرفهای عادی

Friday, April 5, 2013

مذاکراتی بدون زبان مشترک

 یه بار ما با مدیرعامل یه شرکتی که اتفاقا آدم با تجربه و جا افتاده ای بود و شرکتش هم  رتبه یک صنعت داشت در مورد موضوعی از قراردادمون دچار اختلاف تفسیر شده بودیم و ناچار شدیم برای چند ماه به صورت مستمر و هفته ای 2- 3 بار با ایشان جلسه بزاریم تا موضوع  مورد اختلاف که به نظر ما خیلی ساده و قابل درک بود رو تو "مذاکره" به ایشون بقبولانیم ولی این مذاکرات کاملا ناامید کننده و بدون نتیجه ادامه داشت و تقریبا داشتیم به این نتیجه میرسیدیم که باید بر خلاف میل باطنی از "قدرت کارفرمایی" استفاده کنیم و با زور قانون تفسیرمان رو اِعمال کنیم و این شد که برای آخرین بار با ایشان جلسه گذاشتیم تا "اتمام حجت" کنیم و من که کاملا ناامید بودم در جلسه آخر ساکت نشسته بودم و شاهد بحث همکارام باهاش بودم که یهو فکری به ذهنم رسید و به همکارام گفتم: ایشان "آذری زبان" هستند و من هم "ترک", اجازه بدید به زبان تُرکی بهشون توضیح بدم و شروع کردم به زبان شیرین مادری, موضوع رو توضیح دادم که آقای مدیرعامل وسط حرفام پرید و با خنده آرومی به ترکی بهم گفت: « می فهمیدم که چی می گفتید ولی نمی خوستم بفهمم, حالا هم ظاهرا مجبورم که بفهمم» و اینجور شد که فهمید!!!

No comments:

Post a Comment