حرفهای عادی

Thursday, April 18, 2013

سراب برنامه ای

اتاقهای ما تو خوابگاه کوچیک بود و برای اینکه تخت خوابها فضای کمتری اشغال کنه معمولا یکی, دو تا از تختها رو دو طبقه میکردیم و من همیشه تخت طبقه دوم رو انتخاب میکردم تا هم اتاقی ها یا مهمونهامون نتونن رو تخت من بشینن و یا بخوابن و به این دلیل ملحفه های سفیدی که رو تشکم می کشیدم همیشه تمیز بود, من این بخش از اتاق رو خیلی دوست داشتم و تنها قسمتی بود که درِش احساس مالکیت میکردم و تا جایی که میشد ازش پایین نمی اومدم, بعضی وقتا هم  که بچه ها برای تصمیمی تو اتاق ما جمع میشدند و تو فضای کوچیک اتاق جا برا نشستن نبود من زود می پریدم رو تخت و به بالش بزرگم تکیه میدادم و پاهام رو دراز میکردم  و به این فُرمت تو جلسه شرکت میکردم, یه بار از این جلسات پر جمعیت تو اتاق ما تشکیل شده بود تا برنامه های ائتلافی رو که تو انتخابات اولین دوره شورای صنفی دانشکده تشکیل داده بودیم رو تدوین کنیم, بعد از کلی بحث و بررسی برنامه ها و شعارها مشخص شد و قرار شد که یه اسم مناسب هم برای ائتلاف انتخاب کنیم, اون موقع هم بحث " اندیشه ", "خرداد", " جامعه مدنی", "مردمسالاری ", " دموکراسی", "قانون" و ... خیلی مُد بود و همه بچه ها اسامی با ترکیبات مختلف از واژه های بالای رو پیشنهاد میدادند, من هم همینجوری که به بالش لَم داده و پاهام رو دراز کرده بودم, گفتم: اسم که حتما نباید مفهوم داشته باشه, دانشجوها دیگه از این اسمها خسته شدن و  باید یه خُرده نوآوری کنیم و بعد به پنجره کنار شوفاژ و اشیایی که رو لبه اش بود اشاره کردم و گفتم مثلا می تونیم اسمش رو بزاریم پنجره, شونه, شوفاژ, خودکار,  قلم , آیینه .....که یهو یکی از بچه ها پرید تو حرفم و گفت : صبر کن, یه بار دیگه تکرار کن چی گفتی؟ دوباره تکرار کردم و اون با ذوق و شوق گفت: آفرین این دوتای آخری چه ترکیبی زیبای شده, "آیینه و قلم"  و اینجوری اسم ائتلاف ما شد "آیینه و قلم" و از فرداش دوست و دشمن شروع کردند  تفسیرهای پُر مغز!! و فلسفی از این اسم ارائه دادند, طوری که ما خودمان هم داشت کم کم باورمان میشد که بله ما هم یه پا اندیشمند و فیلسوف بودیم و خودمان خبر نداشتیم, الان هم که شعار این آقایان "زنده بهار" شده, هر روز تفاسیر عجیب و غریبی از تریبونها, مقاله ها و آدمهای مختلف میشنویم و می خونیم ولی من مطمئنم که یک آدم رندی تو شرایطی مثل شرایط اتاق ما نشسته و این شعار بی معنی و مفهوم رو درست کرده و کل کشور و جریانات رو گذاشته سر کار و الان هم نشسته از این که می بینه با کمترین هزینه این همه آدم و تریبون رو به بازی گرفته لذت میبره و حال میکنه چه راحت تیرهای مخالفانشان به سمت سراب شلیک میشود؛ احتمالا چند روز دیگه هم یه شعار درست میکنن تو مایه های "بلبلان ترانه خوان شده اند"؛ بله اصولا یکی از راحت ترین راهها برا فرار از پاسخگویی یا دادن برنامه اینه که خودتون رو به کوچه علی چپ بزنید و حرفهای بی ربط و معنی بگید, بعدا هم کسی نمی تونن یقه تون رو بگیره که مثلا چرا بهار زنده نماند!!! ولی چیزهای دیگه که حساب و کتاب داره اصلا خوب نیست شعارتون باشه چون گیر می افتید, مثلا آمار اشتغال و تورم رو هرکی میتونه هر لحظه بیاد و به رُخ تون بکشه و اعصابتون رو خراب کنه ...

No comments:

Post a Comment