حرفهای عادی

Monday, July 1, 2013

عکس یادگاری با ماندلا

پنهان نمی کنم , همیشه دوست داشتم که قدرت داشته باشم و از کودکی به زندگی قدرتمندان علاقه داشتم و داستانشان را میخواندم؛ زمانی که داستان " رایش سوم" را میخواندم در تصورات کودکانه, خودم را جای هیتلر قرار میدادم و هنگامی که داستان شوروی را میخواندم تلاش میکردم خودم را با استالین تطابق بدهم؛ البته ناپلئون که جای خود را داشت؛ اما این علاقه خیلی دوام نمی اورد چون همین که به اوسط داستان زندگی قدرتمندان میرسیدم تازه می فهمیدم که الگوی انتخابی ام را اشتباه گرفته ام و نمی توانم و نمی خواهم  جای آنها باشم, قدرت ها همیشه  با پایان و عاقبت خوبی همراه نبودند؛ در انتها ظلم می ماند و آه انسانهای که به حق یا ناحق به آنها ستم میشد و کم کم از قدرت و قدرتنمدان بیزار میشدم تا اینکه داستان زندگی "بی نظیر بوتو" و "نلسون ماندلا" را دیدم, اولی زنی بود که به قدرت انسان معنی بخشید و با مقاومت بی نظیرش به پیروزیهای بزرگی رسید و هیچگاه به فکر انتقام نیفتاد و دومی که داستان زندگی, مقاومت و قدرتش در برابر میل انتقام را همگان میدانند؛ اولی که چند سالیست با این جهان وداع گفته و دومی در مبارزه ای نفس گیر برای ماندن و رفتن تقلا میکند, کاش میشد در تعریف و تفسیر قدرت آنچنان تغییراتی میدادیم تا کودکانمان به محض اینکه  واژه قدرت را میشنیدند به جای ناپلئون, استالین, هیتلر و .... به یاد ماندلا می افتادند.

No comments:

Post a Comment