فرض کنید که شما دختر بیست و چند ساله رئیس
جمهور یک کشور آسیایی هستید که در دانشگاه هاروارد درس میخوانید و برای تعطیلات
تابستانی به کشورتان برگشته اید, ناگهان می بینید که خانه و کاشانه شما در محاصره
ارتش قرار میگیرد, بله درست میبینید فرمانده ارتش کشور - که از قضا پدرتان او را
از درجه های پایین به فرماندهی کل ارتش منصوب کرده - کودتا میکند و پدرتان را
سرنگون و بعد از مدتی اعدام میکند, بله اعدام میکند؛ شما چه میکنید؟ دست به اسلحه
میبرید, کشور را ول میکنید و به دنبال کارتان میروید؟ مایوس و ناامید میشوید؟ از
فرط ناراحتی و ناامیدی خودکشی میکنید؟ یا ........
این داستان بی نظیر بوتو هست, دختری که در جامعه
سنتی و مردسالار پاکستان ماند, ایستادگی و مبارزه کرد؛ هیچگاه از اعتقاد به
دموکراسی و روشهای صلح آمیز عقب نشینی نکرد, همواره با خشونت مخالفت کرد و توانست
دوباره با رای مردم پاکستان به قدرت برگردد و انتقام نگرفت و نگذاشت که به بهانه
خون پدرش نهال ضعیف دمکراسی در پاکستان خشک شود و سرانجام هم با خون خودش مجددا
مردم و رایشان رو به صحنه برگرداند و در مقابل کسانی ( از جمله برادرانش) که
روشهای او را نمی پسندیدند ایستادگی کرد چون اعتقاد داشت چاره ای جز دمکراسی وجود
ندارد, میگفت اینقدر در صحنه می مانیم تا مجبور به برگزاری انتخابات و قبول نتایج
آن شوند......
پ.ن 1: متاسفانه در جامعه سنتی پاکستان گروههای
اسلام گرا به رهبری جماعت اسلامی پاکستان و نظامیان در مقابل دمکراسی مقاومت
میکردند و دستگاه قضایی این کشور نیز تحت تاثیر این دو عامل رای های سیاسی عجیب و
غریب زیادی صادر کرده است که بارها این آرا سیاسی پس از سالها نقض شده و محکومان تبرئه
شدند؛ این دو گروه همواره برای رسیدن به مقصود با ایجاد شایعه و جوسازی تلاش
میکردند تا بی نظیر بوتو و همسرش را به فساد مالی متهم کنند و متاسفانه گاهی به
دلیل بعضی بی مبالاتی اطرافیان بی نظیر
بوتو این شایعات در افکار عمومی پذیرفته میشد....
پ.ن2: "آفتاب شرق" نام کتابی است که داستان زندگی بی نظیر بوتو در آن نقل شده است.
No comments:
Post a Comment